بسم الله الرحمن الرحیم
در حله ای از نور پوشیده بود رخت
با انکه غمگین بودی هویدا بود نورانیتت
ابری امد پر از غم ونیستی
ویران کرد کاشانه همچو بهشت ترا
واینک من مانده ام در پشت این قاب شکسته تاریخ
با این همه محنت ورنج
وافسوسهای پی در پی
واتشهای سوزاننده دل
که در پهناور سرزمین اندیشه ها تابکی
تاریخ را وارونه بخوانیم
واما من هنوز که هنوز است
دستهایم گزیده می شود به دندان از هرم تعجب
وبا چشمانی بهت زده تاریخ را نظاره گرم
حمید