بسم الله الرحمن الرحیم
هواسرد شده ،ومن هنوز سر کارم .
اگر نبود این نوشتنهای وبلاگ ودوستان خوبم ،
این ساعتها خیلی سخت می گذشت .
از رایانه ام صوت دلپذیر قران،مرحوم منشاوی در حال پخش هست .
امروز حالی برای نوشتن ندارم ،نمی دانم مشکل از کجاست ،
ولی اینقدر می دانم که مربوط به اوضاع روزمرگی ودنیاست .....
حضرت موسی سلام الله علیه وقتی که از دست فرعون فرار کرد و به مدین امد ،
وبه دختران حضرت شعیب سلام الله کمک کرد وگوسفندهای انهارا اب داد وانها رفتن ......
کناری نشست وفرمود :خدایا به خیری از جانب تو محتاجم .....به این مضمون .....
خلاصه .........
ساعتی نگذشت که یکی از دختر ها امد وگفت پدرم شمارا می خواند .
ورفت ورفت ورفت .............
وقتی داشت با خانمها راه می رفت از پیش روی انها می رفت ونه از پشت سر ،
واین درس خوبی هست برای ما ،که باید مودب باشیم به اخلاق انبیاءوقران کریم .
وبعد انجا به چوپانی مشغول شد ومدت چند سال تا ابها از اسیاب افتاد وبعد
از چند سال با صفورا خانمش دختر بزرگ شعیب پیامبر (ع ) به سمت مصر راه افتاد......
تا به کوه طور رسید وبه خانمش گفت: اینجا باش تا من از کوه که اتشی د رانجا می بینم
کمی برگیرم برای گرم شدن .........واتش افروختن ....
خلاصه موسی نبی سلام الله به بالای کوه می رود وندای یا موسی فاخلع نعلیک ......
انک بالوادی المقدس طوی ......را می شنود.........
وهمانجا به پیامبری بر گزیده می شود .
وباقی ماجرا........این نکات در سوره طه وقصص قران کریم به زیبایی بیان شده است .
چشم دل می خواهد که ببیند ولذت معنوی ببرد از این ایات نورانی .....
خداوندادوستان ما را به اتش طوری مبارک مهمان کن ..........
وپرده غفلت از دیدگان همه ما بر گیر......
وجانمان را طوبایی بفرما .....
امین یا رب العالمین