بسم الله الرحمن الرحیم
رفته بودم محل حاجی دیدن .
همه شون سالم رسیده بودن .غوغایی بود .سرها تراشیده وچشمها از فرط شادی برق می زد .
عطر حج هنوز در هوا پراکنده بود ومشام را نوازش می داد .
سفره ها پر بود و خانه ها شلوغ .
دلتنگیها تمام شده بود وقصه های هجران تبدیل به خوشی .
امدنیها امده بودن ورفتنی ها با عطر وصلوات می رفتن .
همه جا معنویت وقداست موج می زد .رخسارهای پیر وجوان در هاله ای از شادی غرق ومنور بود .
واین چنین بود برادرم .................