سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر [شمار] برادران خود بیفزایید ؛ زیرا هرمؤمنی را در روز قیامت، شفاعتی است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

یادگارهای ماندگار

بسم الله الرحمن الرحیم

آن مصلحت بزرگتر (یادداشت روز)

موسی(ع) که از میقات بازگشت و بنی اسرائیل را مشغول پرستش گوساله سامری یافت، بر برادر و جانشین خویش هارون خشم گرفت که چرا اینان را چنین واگذاشته ای. هارون در حالی که موی پیشانی اش به دست برادر بود لب به شکوه و شکایت گشود که «ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی... برادر! مردم مرا به ضعف کشاندند و نزدیک بود که مرا از پای درآورند» (اعراف- آیه 150). حال و روز علی بن ابیطالب پس از رحلت پیامبر(ص) بی شباهت به حال هارون نبود. و مگر نه اینکه رسول مکرم اسلام(ص) فرمود «جایگاه علی نسبت به من، مانندجایگاه هارون است به موسی جز اینکه پیامبری پس از من نیست»؟ اکنون، این فاتح دلاور بدر و خیبر و خندق است که به ضعف افتاده و چندان صبوری و عزلت پیشه کرده که طاقت دختر پیامبر هم طاق شده؛ یا علی! چرا در کنج عزلت، چون جنین به خود پیچیده ای!
علی اما شرمنده روی امانت نازنین پیامبر است؛ شرمنده تن و جان مجروح ریحانه النبی. زهرا رسالتی بر دوش دارد و علی رسالتی. ریحانه پیامبر، ام ابیها، همو که برای پیامبر بوی بهشت می داده و در رنج ها و درماندگی ها، خستگی از جان پیامبر می زدوده، و همو که هستی هستی از اوست، اینک در خیانت یا سکوت نامردمان، به تنهایی بار سنگین هشدار و انذار را بر دوش می کشد. یک، دو ماهی از غم سنگین رحلت پیامبر نگذشته، او که فاطمه در سوگ فراقش در زمزمه است «صبّت علی مصائب لو انها- صبّت علی الایام صرن لیالیا. بر من مصیبت هایی رسید که اگر بر روزگار می رسید، تیره و تار چون ظلمت شب می شد». باید بر داغ بی تسلی او مرهمی یافت اما امت پیامبر، به جای تسلا، نمک پاش زخم سینه مجروح او شده اند و او ناچار باید، بار دفاع از ولایت را تنها بر دوش کشد. پس همان سینه داغدار را سپر می کند و جراحت پشت جراحت بر سینه اش می نشیند و... شگفتا از صبر و سکوت خدایی علی و آن مصلحت بزرگ تر، که او را وادار می کند به تحمل این استضعاف بی سابقه تاریخ. نه، کلمه عاجز است در بیان چگونگی صبر او. ما چه می دانیم نظاره آب رفتن تدریجی دردانه ای چنین و فرسودن او از داغ و درفش و غم یعنی چه؟ و مگر کلام «صبر کردم در حالی که خار بر چشم و استخوان در گلویم بود» تواند تلخی و گزندگی غصه سوزان انباشته در جان مولا را رساند و چشاند؟ چگونه می توان سنگینی مظلومیت علی را فهمید آن گاه که در پاسخ فاطمه فرمود اگر می خواهی صدای اذان و دین رسول خدا برقرار بماند، صبوری کن، بیش از این صبوری کن!
فاطمه در غیبت و خیانت نامردمانی که علی را تنها گذاشته اند، ناچار زبان به اعتراض گشوده است، اگر چه در بستر بیماری خطاب به زنان مهاجر و انصار؛ «صبح کرده ام در حالی که به خدا سوگند از دنیای شما بیزارم و نسبت به مردان شما غضبناکم. با امتحان اول، آنان را دور افکندم. پس زشت باد کند شدن شمشیر و بی استقامتی نیزه و رای مزورانه و بازیچه گرفتن کارها پس از جدیت... چه چیزی را از علی نپسندیدند و انتقام جویانه با او رفتار کردند؟ به خدا سوگند از علی به خاطر شمشیر با صلابت باطل افکن او انتقام گرفتند و از شجاعت و نترسیدنش از مرگ، از شدت حمله هایش در جنگ و استواری گام هایش در کوبیدن باطل، از تبحر او در کتاب الهی و مجازات جنایتکاران».
و این فاطمه است- پاره تن پیامبر، همو که هرکس او را به خشم آورد، پیامبر و خدا را به خشم آورده است- ایستاده روبه روی جماعت در مسجد. به خاطرشان می آورد که چگونه بر لبه پرتگاهی از آتش بودند پیش از بعثت:
«مورد طمع مهاجمان بودید. چون آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می شود. لگدکوب روندگان بودید. از آبی می نوشیدید که شترها آن را آلوده کرده بودند. خوار و مطرود بودید. می ترسیدید که مردمان اطراف شما بربایندتان. تا خداوند شما را به دست پیامبر(ص) نجات داد... آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیا و آرامگاه اصفیا را برگزید، علایم نفاق در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه. سکوت گمراهان شکست و فرومایگان قدر و منزلت یافتند و شتر اهل باطل به در خانه هایتان آمد و شیطان سر از مخفی گاه خود بیرون آورد و شما را خواند، دید که چه زود دعوت او را پاسخ گفتید و سبک، در پی او دویدید... این در حالی بود که زمانی نگذشته و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود و جراحت التیام نیافته و پیامبر به خاک سپرده نشده بود. بهانه آوردید که از فتنه می ترسید، آگاه باشید که در آن فرو افتاده اید...»
این فاطمه است؛ با هر سوز سینه که فرو می نشاند یا برون می افشاند، رنجورتر می شود، به سان شمعی که هر لحظه بیشتر بسوزد و آب شود. آن 75 روز یا 95 روز پس از رحلت پیامبر، چنین سخت و طاقت فرسا گذشت بر روح بی قرار همسر علی تا آن روز تلخ که ناله «اسماء» بلند شد و کودکان خردسال خانه علی را از مصیبت شهادت مادر باخبر کرد. اینک حسن و حسین-علیهماالسلام- بودند که نومیدانه با مادر می گفتند «یا امّاه کلّمینی قبل ان یفارق روحی بدنی... کلّمینی قبل ان ینصدع قلبی فأموت. با من سخن بگو قبل از آن که روح از تنم جدا شود. با من سخن بگو پیش از آن که قلبم از حرکت بازبماند.» و علی خبر را که شنید، از هوش رفت. چون به هوش آمد فاصله مسجد تا خانه را می دوید در حالی که جامه در پایش می پیچد و می افتاد. می افتاد و دوباره برمی خاست. چه می توانست با همسر همراز و مدافع بی دفاع خویش بگوید جز اینکه «ای دختر پیامبر خدا به چه کسی باید در این مصیبت تسلیت گفت. من غم و مصیبت های خویش را به تو تسلی می دادم، بعد از تو به چه کسی خود را تسلیت دهم...»
علی در کنار پیکر بی جان پاره تن پیامبر خاتم، از پا افتاده است در حالی که امت با در افتادن در ورطه تحریف و انحراف و ارتجاع، به تفاخر قومی و قبیله ای بازگشته و فضایل را فراموش کرده اند. اینک علی است و آخرین وصیت فاطمه(س)؛ غسل و کفن و دفن شبانه بانویی که خود معنای لیله القدر است. آن عصمت کبری و آن قدر بزرگ الهی در پس رنجی بزرگ چنین وصیت کرده که شبانه دفن شود و کسی از پیمان شکنان از تشییع و مرقدش باخبر نشود.
حالا علی است که طاقتش طاق می شود. دو مصیبت بزرگ و جانکاه در کمتر از 3 ماه؟ علی، بی فاطمه چون سرکند؟ پیکر نازنین زهرا را به خاک می سپارد در حالی که با رسول خدا در گفت و گوست:
«سلام بر تو ای فرستاده خدا، از من و از دخترت که در جوار تو آرمید و به سرعت به تو پیوست. ای رسول خدا! در فراق دختر برگزیده ات عنان صبر از کفم رفت و توان خویشتنداری و شکیبایی نماند، جز آن که مرا در فراق عظیم تو و سنگینی مصیبتت جای تعزیت است زیرا من بودم که با دست خود تو را در آغوش خاک جای دادم و سرت بر سینه من بود که روح پاکت از قفس تن پرکشید. انالله و انا الیه راجعون. پس امانت بازگردانده شد و گروگان به صاحبش بازگشت. اما غم و غصه ام، همیشگی است و شبم به بیداری تا آن که خداوند برای من جایگاهی را که تو در آن اقامت داری برگزیند. و بزودی دخترت تو را با خبر سازد که چگونه امتت فراهم شدند و بر او ستم ورزیدند، از او به اصرار بپرس و خبر بگیر از آنچه پیش آمد، که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته. درود بر شما، درودکسی که وداع کند نه که رنجیده باشد یا راه دوری جوید. پس اگر باز گردم نه از خسته جانی است و اگر بمانم نه از بدگمانی است بلکه امیدوارم به آنچه خداوند صابران را وعده داده است» (خطبه 193 نهج البلاغه).
علی پای رفتن ندارد اما باید بازگردد و 25 سال جدید در زندگی خویش را بی پیامبر و فاطمه- علیهماالسلام- آغاز کند. او برمی خیزد در حالی که به زمزمه است:
« نفسی علی زفراتها محبوسه
یالیتها خرجت مع الزفرات
لاخیر بعدک فی الحیوه و انما
ابکی مخافه ان تطول حیاتی
در هجران فاطمه نفس در سینه ام محبوس است، ای کاش جانم با نفس بیرون می آمد. فاطمه جان! بعد از تو خیری در زندگانی نیست، می گریم از ترس اینکه زندگی و عمر من پس از تو طولانی شود»
این نجواها را زمزمه می کند و برمی خیزد. باید بازگردد. هنوز هم معرکه ولا و بلاست و او به این سخن فاطمه ایمان دارد که «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل له افضل مصلحته. هرکس بندگی خالص خویش را نزد پروردگار فرا فرستد، خداوند بهترین مصلحت ها را بر او فرو می فرستد.» پس بی دلیل نیست که ائمه معصومین (ع) مولای متقیان را «اصبرالصابرین» خوانده اند. او باید خالصانه صبوری کند و صبورانه مجاهدت ورزد. روزگاری به خانه نشینی و روزگاری در جایگاه خلافت و امارت... روزی به جنگ و روزی به صلح. روزی در مصاف با ناکثین پیمان شکن، و روزگاری دیگر با قاسطین و مارقین... تا آن سحرگاه شب قدر که محاسن سپیدش با خون پیشانی خضاب شود. آنگاه، شب وصال دوباره علی و فاطمه است... پس حق باید داد به او که در پس آن 25 سال صبوری، فریاد برآورد که فزت و رب الکعبه. سوگند به خدای کعبه رستم و رستگار شدم.
... هنوز اما امام مظلوم عدالت را راه بسیار است تا مقصود. او باید بازگردد، صبر پیشه کند و مصلحت را مقدم شمارد. باشد که آن 5نفر - که تنها یاران آن روز او پس از رحلت پیامبر بودند- چنددهه بعد ده هاهزار و چند قرن بعد میلیون ها نفر شوند؛ چون او صبور و استوار و مجاهد، آماده پاکبازی و جانبازی.
... بیخود نبود که نام آن مظلوم نستوه، اسطوره مجاهدت و عدالت خواهی و ظفرمندی شد برای امروز و فردای تاریخ. سکه پیروزی تاریخ را به نام علی و فاطمه زده اند، آن دو مستضعف مظلوم، آن دو صبور صالح، آن سلسله جنبان حزب الله صبور و پیروز.

منبع روزنامه کیهان

حمید




زائر ::: یکشنبه 86/3/27::: ساعت 6:22 عصر

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 36


بازدید دیروز: 15


کل بازدید :454467
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
زائر
خسی بر روی اب بیکران حیات در عالم ملک. تبعیدی که به دنبال راهی برای رسیدن به وطن اصلی هست .من ملک بودم وفردوس برین جایم بود ادم اورد در این دیر خراب ابادم .زائر
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<