بسم الله الرحمن الرحیم
گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(ع) را فرا گرفته بود. وقتی که ما سالروز واقعه کربلا را فرصتی مغتنم میشمریم و گردهم میآییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تکرار میکنیم، با آن قهرمانیهای جاویدان پیوند مییابیم؛ قهرمانیهایی که ریشه ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافکند.
این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده نسلهاست، تنها برای روزگار امام حسین(ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری در میگذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسل ها میگردد و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسلها میآموزاند و راههای نجات و رهایی را فراروی آنها، میگشاید.امت ما و دیگر امتها، همواره به این آموزهها و عبرت ها، نیازمند بودهاند.
عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد.گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(ع) را فرا گرفته بود. وقتی که ما سالروز واقعه کربلا را فرصتی مغتنم میشمریم و گردهم میآییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تکرار میکنیم، با آن قهرمانیهای جاویدان پیوند مییابیم؛ قهرمانیهایی که ریشه ستم و ستمگران را برکند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافکند.
این حادثه جاویدان که مشعل فروزنده نسلهاست، تنها برای روزگار امام حسین(ع) نیست. ابعاد این حادثه از یک رنجش عاطفی و تراژدی بشری در میگذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسل ها میگردد و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسلها میآموزاند و راههای نجات و رهایی را فراروی آنها، میگشاید.امت ما و دیگر امتها، همواره به این آموزهها و عبرت ها، نیازمند بودهاند.
عاشورا در زمان خاصی واقع شد، که آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد. هنگامی که این پیشینه را بررسی میکنیم شدت و عظمت این حادثه غمانگیز و ابعاد این نبرد را در مییابیم.
نقشهای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شکل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه بر ملا گشت، هنگامی که او مغرورانه و پیروزمندانه در کاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر «ابن ذی بعره» که به آن استشهاد کرد، آشکار میشود. او در حالی که با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا میزد، گفت: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل[1]
چه کسی این حرف را میزند؟ یزید. او خود را امیرمؤمنان مینامد و بر منبر رسول خدا مینشیند و به نام اسلام بر مردم حکومت میکند. از درون، اسلام را به مبارزه میخواند و آنچه را با فداکاری ها، مجاهدت ها و مصیبت ها به دست آمده است، ابزاری برای فرمانروایی میداند، نه پیامی برای آزادی انسانها. معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم کرد، یزیدی که پیش از خلافت و در روزگار جوانیاش، دربارهاش گفته میشد: او مردی مغرور، بیبند و بار و فاسق است. هنگامی که معاویه یزیدی را که تاریخ او را قاتل افراد بیگناه و هتک کننده نوامیس می خواند و مردم، هیچ گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلافت مینشاند و او را بر مردم مسلط میگرداند و بیعت با او را بر مردم لازم میشمارد، روشن میشود که کاربی اندازه خطرناک شده است و یزیدی که از اسلام میگوید و اسلام را نه وحی و رسالت، بلکه بازیچهای برای حکومت کردن در دست بنیهاشم میداند، خلیفه مسلمانان میشود. و مردم خاموش، آرام، هراسان و طمعکارند، نه قدرتی در دست دارند و نه فضل و کرمی، آزادگان آوارهاند و مردم در این فضا خاموش. یزید نیز هر چه بخواهد انجام میدهد؛ حرمت مردم را هتک میکند و ارزش ها را زیر پا مینهد. در این شرایط ودر برابر سکوت امت بر ستم ها مردم هر روز شاهد ظلمی وقتلی هستند، و در برابر دیدگان خویش رنج، مصیبت و تجاوز میبینند. در برابر این واقعیت و این وجدان های ترسان یا به خواب رفته، فداکاری بزرگی لازم است تا وجدان های خفته را بیدار کند و احساسات را برانگیزد. حادثه کربلا در شرایط مناسبی رخ داد و همه اسباب و لوازم برای این شرایط آماده بود، و حوادث به هم پیوسته سال های گذشته نیز به این واقعه قدرت میدهند. یزید امیرمؤمنان و خلیفه مسلمین میشود و از امام حسین بیعت میخواهد. امام حسین در برابر این پیشنهاد چه کند؟ آیا بیعت کند، و به اعمال یزید مشروعیت ببخشد، در حالی که یزید همانی است که میگوید:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل
پس مسئولیت حسین چه میشود؟ مگر رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع نفرمود: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»[2] پیامبر با این کلام، فرزندان خود را خلیفه وبالاتر از آن آنان را پاسداران اسلام معرفی کرد.
هر کدام از آنان پاسدار قرآن، دین و شریعت بودند و به همین دلیل پیامبر امانت بزرگی را بر دوش آنان نهاد که نمیتوانستند از آن شانه خالی کنند.
امام حسین(ع) در یکی از سخنان خویش میفرمایند: «لم تُشَذُّ عن رسول الله(ص) لحمته»[3] برای شخصی مثل امام حسین(ع)، فرزند رسول خدا(ص)، یاور بزرگوار و ریحانه دنیای او، امکان ندارد که به امانت رسول خدا خیانت ورزد و در برابر ستم، کژروی و ادعاهای یزید سکوت کند، یا با آن همگام شود.
امام حسین(ع) چارهای ندارد؛ نه میتواند سکوت کند و نه همراهی. یزید میخواهد طرحش را عملی کند، میخواهد احکام اسلام را یکی پس از دیگری از میان بردارد. چنان که میدانیم یزید با شهر پیامبر(ص) آن گونه رفتار کرد که در پی اعمال وحشیانهاش صدها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و کوشید تا به بهانه دستیابی بر عبدالله بن زبیر مکه مکرمه را نیز تصرف کند و تصمیم داشت کعبه را ویران سازد. این مردی است که میخواهد ریشه اسلام را برکند احکام آن را بمیراند و انتقام عقدههای خود را از پیامبر(ص) و مقام رسالتِ او بازگیرد، حسین(ع) چگونه میتواند با او برخورد کند؟ هنگامی که سر امام حسین(ع) و برادرانش نمایان گشت یزید شعری برای آنها میسراید:
لما بدت تلک الرؤوس وأشرقت تلک الشموس علی ربی جیروننعق الغراب فقلت تصح أولا تصح إنّی أخذت من النّبّی دیونی [4]
در برابر این منطق بر ماست که نسبت به پی آمدهای این واقعه، هوشیار باشیم. حسین(ع) شورید ولی برای علاقه به شورش نبود، او جنگید و کشت اما به دلیل علاقه به قتل و خونریزی نبود، تنها برای پاسداری از اسلام بود. این مردی که میخواهد، دِین خود را از پیامبر(ص) بستاند، شعری از «ابن زبعری» میخواند:لست من هند اذا لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل[5]
این مرد بقای اسلام را بر نمیتابد، به درون اسلام نفوذ کرده و بر کرسی خلافت تکیه زده است و بر آن است اسلام را از بین ببرد، و مردم خاموش، آرام، همگام، ترسان و طمعکارند؟ پس حسین(ع) چه کند؟
طبیعتاً مسئولیتش این است که بپا خیزد، که او پاره تن رسول خدا(ص) است، فرزند دختر(ع) اوست و نمیتواند از مسئولیت خود شانه خالی کند. وظیفه دارد اهداف یزید را از میان بردارد و توطئه او و همراهانش را از ریشه برکند. آیا میتواند چنین کند؟ حسین(ع) یک نفر است و اندک افرادی با او هستند. آیا بر اساس عقل و محاسبات طبیعی میتواند بر یزید غلبه کند؟ خیر!پس چه کند؟
حسین(ع) کوشید تا تمامی نیروها و امکاناتش را بسیج کند؛ همه هستی، زبان، فکر، اهل بیتش از زن و مرد و آنچه را در اختیار داشت در کفه ترازو نهاد و با آنها نیروی زیادی فراهم کرد تا بنیامیه و قصرها و امیران و فرمانروایان و دستگاههای تبلیغاتی و سخنوران آنها و هر آنچه را در اختیار داشتند از هم بپاشاند و از بین ببرد.
بر اساس محاسبات مادی، برابری وجود ندارد. حسین(ع) با هفتاد نفر، دشمنانش سی هزار نفر و پشت آن ده ها هزار سپاهی و نظامی دیگر.
دستگاههای تبلیغاتی که مردم را در جهان اسلام فریب می دادند، حسین(ع) را خارجی شمردند. شریح قاضی در حکم خود می نویسد: «او از حد خود تجاوز کرده و آنگاه با شمشیر جدش کشته شد»
شهرها برای کشته شدن حسین(ع) جشن گرفتند. همه جا سخن از پیروزی خلیفه بود و از خطری که صفوف یکپارچه مسلمانان را میشکافت و اختلافاتی که میان مسلمانان پدید آمده بود. این فضای فریبنده که دستگاه های تبلیغاتی یزید آن را ساخته بود، بیش از پیش بر بلاها و مشکلات افزود.
از همین رو حسین(ع) شرایط موجود را ارزیابی کرد و دریافت که با محاسبات مادی، با این توانمندی ها نمیتواند خود و هدفش را به پیروزی برساند. در اینجا بود که از زبان رسول خدا(ص) فرمود: ان الله شاء ان یراک قتیلاً»[6] و همچنین از زبان حضرت(ص) افزود: «ان الله شاء ان یراهنّ سبایا»[7]
بنابراین، حسین(ع) از چیزی کم نمی گذارد؛ هستی، روح، زبان، فکر و قلبش را بر میگیرد و به آن، نوزاد کوچک، فرزند رشید و تمام یاران و برادرانش را میافزاید و به فرزندان ابوطالب که در مدینه هستند، مینویسد:«الا و من خرج منکم معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر»[8]
ای خویشاوندان من! ای اهل بیت من! گمان مبرید اگر مرا رها کردید، به پیروزی خواهید رسید، به بزرگی دست خواهید یافت و زندگیای همراه با سر بلندی و عزت خواهید داشت. بلکه پس از من زندگی شما خواری در خواری و ننگ در ننگ خواهد شد.
یزیدی که حرمت رسول خدا(ص) را هتک میکند، فرزند رسول خدا را به شهادت میرساند، به محمد بن حنفیه و دیگرِ هاشمیان و فرزندان و نوههای ابوطالب رحم نخواهد کرد.و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم کرد. حجاجی که بازماندگان خاندان علی و بنیهاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان میافکند و زنده دفن میکند.
آیا حسین(ع) همه اینها را از خانوادهاش پنهان میدارد تا آنها را به خروج با خویش تشویق کند؟! نه، هرگز. بلکه بدون اینکه آنها را بفریبد و یا بگوید که اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد. می فرماید: پیروزی با ماست، امّا همراه با مرگ و شهادت، و این مسأله را به خانوادهاش تأکید کرد. پس هر که خواست با حسین(ع) خارج شد و هر آن که خواست بازماند. امام حسین با این کار خود نشان داد که میخواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج کند و هنگام ترک مدینه با آن شعار روشن خود اعلام کرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نکردم، سلطه و حکومت بر مردم را نمیخواهم. استبداد نمیخواهم. همانا اصلاح در امت جدم راهر اندازه که در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار دادهام. ان الله شاء ان یراک قتیلاً. کلامی بود که از زبان حضرت رسول(ص) نقل کرد.
هنگامی که در مدینه بیعت به حسین(ع) پیشنهاد شد، آن را رد کرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نکند و او را خواهند کشت. او نمیخواهد مکارانه به قتل برسد. از مدینه قیام کرد و شعار روشن خود را سر داد؛ که او اصلاح میخواهد. به مکه رفت و در آنجا با مردم دیدار کرد و مسأله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.
او میدانست که موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلام را آکنده کرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد. بنابراین میخواست با روشنگری خود، حقایق را آشکار کند و پرتوهای روشن کنندهای را بر آن سفر بیفکند تا سفرش سرمشقی شود که در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا کرد.
به انتظار روز ترویه ـ روز هشتم ذی الحجه ـ هنگامی که پیمان کامل میشود و حاجیان از راههای مختلف به مکه میرسند، نشست.
هزاران بلکه دهها و صدها هزارحاجی در مکه جمع شدند. هنگامی که دیدند حسین با اندک یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلاف راه، از مکه خارج میشود، شگفت زده شدند. آنها کعبه را که مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترک میکنند. روز ترویه پیش از اینکه مناسک حج را کامل کنند، عمره مفرده بجای میآورند، کعبه را ترک میکنند و از مکه خارج می شوند . شگفت زده شدند و پرسیدند: ای فرزند رسول خدا دلیل این کار چیست؟
گفت: من بیعت نمیکنم ولی یزید جماعتی را فرستاد که در زیر لباسهای احرام شمشیردارند ، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمیخواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتک حرمت شود. میخواهم خارج شوم.
بیرون رفت و کلام مشهور خود؛ «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه»[9] را فرمود. من از مرگ نمیترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمی را در بردارد. هر کجا که باشید مرگ شما را در مییابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست. مرگ با عزت زینت انسان است چنانکه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم ،چون اشتیاق یعقوب به یوسف». سپس شرح میدهد: «و اختیر لی مصرع أنا ملاقیه، کأنی بأوصالی تقطعها عسلان الفلوات، بین النواویس و کربلاء، فیملأن منی أکراشاً جوفاً، و أجربه سغباً، لا محیص عن یوم خط بالقلم. رضا الله رضانا أهل البیت، نصبر علی بلائه و نوفی أجره أجر الصابرین. ألا و من کان منکم باذلاً مهجته متشوقاً الی لقاء الله فلیرحل معنا فانی راحل غداً ان شاء الله»[10] و با این خطبه ابعاد سفر خود را روشن می سازد و اهدافش را بیان میکند. او از مرگ نمیهراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیتهایش شانه خالی کند.او سالک و رهرو این راه است و میداند که درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟
معدههای خالی و غلافهای گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از کشتن من جز پر کردن شکمها و جیبها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت ، برای شکمها و جیبهایشان میکشند و میدرند.و حسین بر آن بوداین مسأله را در سفرش ثابت کند. مرحله به مرحله حرکت کرد و در هر منزلی شعار خود را اعلام داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حرکت خود را بیان کرد، تاهرچه بیشتر افکار عمومی را بسیج کند، و حقیقت را به آنها بفهماند.
قصد دارد آنها را برانگیزاند و پیامدهای امر را برایشان روشن سازد، میخواهد به سکوت پیشگان و مدارا کنندگان بگوید شما تا کی نشسته اید و سکوت میکنید؟ این چهره یزید است. ننگرید که او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی میکند. به شعر و نرمشش نگاه نکنید، بلکه به واقعهای که حسین قهرمان آن است بنگرید.
سرانجام حسین وارد کربلا شد و در خطبه معروفش: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المؤمن الی لقاء الله محقاً»[11] کوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان کند. این کلام از هدف، راه و درد حسین پرده برمیگیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سرکشی باطل در همه جا دردمند است. این چنین قیام کرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد که آنها مردان و کودکان را میکشند، بدنها را له میکنند، زنان را به اسیری میگیرند، خیمهها را آتش میزنند و حتی شهداء و قربانیان را نیز از آب محروم میکنند و سپس مردههای خود را دفن میکنند و بدنهای طاهر و پاک را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها میکنند.
حسین تا این اندازه، حقیقت بنیامیه را آشکار کرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تأکید کرد که این مرد به رسالت اسلامی و ارزشهای انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام کردم و پنهان را بر شما آشکار ساختم.........اگر حسین نبود، یزید شناخته نمیشد، چرا که با بسیاری از راهها و روشها چهره خود را میپوشاند و میتوانست در پس این نقابها اسلام را با حکمی پس از حکم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود کند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنیامیه را رسوای امت کرد. و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری کنید. این حکمران شماست که بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه مییابید؟ آیا قبول میکنید که در برابر او کرنش و بیعت کنید؟
یک تن نزد حسین تنها یک نفر نبود، بلکه یک تن سلاحش بود. یک طفل در پیش اوفقط یک طفل نبود، وسیلهای برای سوزاندن نقابها و روشن کردن حقایق بود.
لشکر دشمنان به چشم خود دیدند که شبِ حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه . دریافتند که جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، که در گرو شخص نیست. تا اینکه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت کرد: «لا تبدأوهم قبل ان یبدأوکم»[12]
حتی روز عاشورا، هنگامی که حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نکرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا کنندگان و از پس آنها تمام امت اسلامی دریافتند که جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه. باقی نمیگذارد، رها نمیکند، کوچک و بزرگ را میکشد، آب را میبندد، زنان را به اسیری میگیرد، خیمهها را به آتش میکشد و پس از آن دستور می دهد اجساد را له کنید. انتظار دارد که شنهای روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها بجای نگذارد.
این حادثه به آن شکلی که حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشکار کرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود که از خلال این تصویر داوری کرد. امت دریافت که سکوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و کسی که در برابر حق سکوت میورزد و چیزی نمیگوید، شیطانی لال است. امت همه اینها را فهمید و حرکت را آغاز کرد. انقلابی بعد از انقلاب، حرکتی بعد از حرکت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشکرگاه با زن و مردآغازشد،در هر شهری که قافله اسیران از آن میگذشت،آنگاه که مردم درباره آنان وازواقعیت امر میپرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن میساخت، فریاد سر میدادند و خود را سرزنش میکردندو برای جنگ با دشمنان قیام میکردند.
حرکتها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابیعبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینکه عباسیان آمدند و بنیامیه را نابود کردند. در این مدت، از کشته شدن حسین تا انقراض بنیامیه، شعار بلند تمام انقلابیها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرک تمام این حرکات، حسینی بود.
چگونه حسین توانست تمام این وجدانهای غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش،و با روشن کردن این مطلب که بنیامیه، اینچنیناند.
یزید میخواست اسلام را ریشه کن کند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا که دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش کردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسأله عجله کرد.»
یزید مسئولیت را بر دوش پسر مرجانه یعنی ابن زیاد گذاشت و با این کار نتوانست از اهداف امام حسین آگاه شود و تاوان این کارش را پرداخت. وپس از آن و در طول تاریخ، این انقلاب از صحرا و از میان شنها به سراسر جهان اسلام منتقل شد. سال به سال و نسل به نسل و قرن به قرن انتقال یافت تا اینکه امروز در پیش روی ما است و ما از آن استفاده میکنیم و بهره میبریم و هر روز از آن یک امر جدید و تصحیح جدید، موضع جدید، حرکت جدید، انقلاب جدید و عمل صالح و از خود گذشتگی کامل و مفید در راه دفع تاریکی و ظلم و راندن باطل در مییابیم.
او فرمود: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه»[13] همین دو عامل کافیست تا «لیرغب المومن الی لقاء الله محقاً»
امروز و هر زمانی که در برابر این تصویر جاویدان میایستیم، در برابر این چراغ روشن از خون حسین، در برابر آن منارهای که بر جمجمههای یاران حسین بنا گشته است، در برابر این واقعهای که خون پاک او و پسران و کودکانش منشأ ظهور آن گردیده، در برابر این منظرهای که در آن جانفشانی پیرمردی، چون حبیب بن مظاهر که پا به هشتاد سالگی نهاده و نوجوانی همانند قاسم بن الحسن را که به سن بلوغ نرسیده است، مییابیم. فداکاری سفید پوست در کنار فداکاری سیاهپوست. فداکاری دوست در کنار فداکاری دشمنِ توبه کرده ای چون «زهیر بن القین» و «حر بن یزید ریاحی». ایثار و جانفشانی برازنده مردان و زنان است، فداکاری برای هر فردی میتواند باشد. ولی این مجموعه، واین برگزیدگان که با حسین بودند، همه وجودشان را در راه ریشهکنی ظلم نثار کردند و هر آن کس که تمام وجودش را در کفه ترازو بگذارد، پیروز است.
به یاد میآورم که روزی همراه با جمعی از برادران فلسطینیمان در مصر بودیم، بر سر سفره نشسته بودیم که یکی از جوانان در بین غذا خوردن برخاست و گفت: خداحافظ و حاضران پاسخ دادند: «به سلامت». هیچ صدای ناله یا خداحافظی بلند نشد، نه از زنان و نه از مردان! از آنان پرسیدم کجا میرود؟
گفتند: به جبهه. تعجب کردم؛ « هیچ بدرقهای نمیکنید؟ گفتند: نه، نسلهای خود را بهای آزادی قدس قرار داده ایم» و آن کسی که نسلش را، خودش را در راه آزادی امتش وقف کرده باشد، پیروز میگردد. این همان معیاری است که حسین به ما میآموزد. حسین میگوید: یزید هر چه بزرگ باشد، و سپاهش هر چه عظیم باشد و هر اندازه که عوامفریبیاش گسترده و دامنهدار باشد و هر اندازه که افکارش جهنّمی و گسترده باشد، فداکاری را در میدان بیاور، تا همچون دستههای ملخ پراکنده شوند و از تو فرار کنند.
یکی از محدثین در «کتاب السیر» میگوید به خدا قسم هرگز کشتهای را ندیدم که فرزندش و خانوادهاش همگی کشته شده باشند، تشنگی او را بیازارد،ولی صورتش همچون قرص کامل ماه . بر او هجوم بیاورند و چون او به آنها حمله کند همچون دستههای ملخ آنان را بپراکند.
پایان قسمت اول ............
ادامه دارد
) منبع :سایت تابناک
بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم حاج ملا علی خیابانی تبریزی در کتاب وقایع الایام داستانی را در مورد محتشم شاعر
مرثیه سرای حضرت سید الشهداء علیه السلام بدین مضمون نقل می فرماید:
گویند:
چون پسر مولانا محتشم در گذشت مرثیه ای در باره او گفت ،شبی حضرت
اسد الله الغالب علی علیه السلام را در خواب دید فرمود:
ای محتشم برای فرزند خود مرثیه وشعر سرودی ولی چرا برای قره العین و نور چشمانم
حسین مرثیه نگفتی ؟
صبح که بیدار شد در اندیشه این خواب بود ،که شبی دیگر باز امیر المومنین علیه السلام را در خواب دید که فرمود:
برای فرزندم حسین مرثیه ای بگو!
عرض کرد فدایت شوم ،چه بگویم ؟
فرمودند بگو :
(باز این چه شورش است که در خلق عالم است )
بیدار شد مصرع دیگر در خاطرش بود همان ساعت به یمن توجه شاه اولیاءواز برکت عنایات ان حضرت به سرودن بقیه اشعار ادامه داد تا به این مصرع رسید :
(هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال )مصرع دیگر به خاطر او نمی رسید ودر ذهن نمی امد ،
چند روزی بر این منوال گذشت ،شبی حضرت قائم علیه السلام را در خواب دید که فرمودند:
بگو:
(او در دل است وهیچ دلی بی ملال نیست )
مقصود این است که شبهه ای در این نیست که مرثیه ایشان مورد قبول حضرت رسول مختار
صلی الله علیه واله وسلم است .لذا تا این اندازه مقبولیت عامه پیدا نموده که در هر کوی وبرزن
اشعار او به صورت کتیبه ها بر روی در ودیوارتکایاومساجد ومراکز مذهبی نصب شده است .
(نقل از وقایع الایام خیابانی ص ??طبع سنگی )
بسم الله الرحمن الرحیم
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا طلوع می کند از مغرب افتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن وملک بر ادمیان نوحه می کنند
گویا عزای اشرف اولاد ادم است
خورشید اسمان وزمین نور مشرقین
پرورده کنار رسول خدا حسین
بند دوم
کشتی شکست خوردهء به طوفان
در خاک وخون طپید به میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زان گل که شد شکفته به بستان کربلا
از اب هم مضایقه کردن کوفیان
خوش داشتن حرمت مهمان کربلا
بودند دیو ودد همه سیراب ومی مکید
خاتم زقحط اب ،سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العََََََطش زبیابان کربلا
اه از دمی که لشگر اعداء نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
اندم فلک بر اتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم، افغان بلند شد
پی نوشت :عیوق به ی تشدید دارد .
بند سوم ?
کاش ان زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون ،بی ستون شدی
کاش ان زمان در امدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیر گون شدی
کاش ان زمان زاه جهان سوز اهلبیت
یک شعله برق خرمن گردون دون شدی
کاش ان زمان که این حرکت کرد اسمان
سیماب وار،گوی زمین بی سکون شدی
کاش ان زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش ان زمان که کشتی ال نبی شکست
عالم تمام غرقهء دریای خون شدی
ان انتقام گر نفتادی به روز حشر
با این عمل معامله دهر چون شدی
ال نبی چو دست تظلم بر اورند
ار کان عرش را به تلاطم در اورند
بند چهارم ?
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسله انبیاء زدند
نوبت به اولیاء چو رسید اسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
ان در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیر االنساء زدند
بس اتشی ز اخگر الماس ریزه ها
افروختندو در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه ودر کربلا زدند
وز تیشه ستیزه در ان دشت کوفیان
بس نخلها زگلشن ال عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنه خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان، گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روح الامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد زدیدن ان چشم افتاب
بند پنجم ?
چون خون حلق تشنه او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانه ایمان شود خراب
از بس شکست ها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان زمین زدند
طوفان به اسمان ز غبار زمین رسید
باد ان غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه به فلک هفتمین رسید
یک باره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیاءبه حضرت روح الامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار کان غبار
تا دامن جلال جهان افرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال
بند ششم ?
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یکباره بر جریده رحمت قلم زنند
ترسم از این گناه ،شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق بدر اید زاستین
چون اهل بیت ،دست در اهل ستم زنند
اه از دمی که با کفن خون چکان ز حاک
ال علی چو شعله اتش علم زنند
فریاد از ان زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصه محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
ان ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از اب سلسبیل
بند هفتم ?
روزی که شد به نیزه سر ان بزرگوار
خورشید سر برهنه بر امد زکوهسار
موجی به جنبش امدو بر خاست کوه کوه
ابری به بارش امد وبگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش ان زمان بلرزه در امد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد اشکار
ان خیمه ای که گیسوی حورش طناب بود
شد سر نگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بی عماری ومحمل، شتر سوار
با انکه سر زد این عمل از امت نبی
روح الامین، ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بند هشتم ?
بر حربگاه چون ره ان کاروان فتاد
شور ونشور واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملائک هفت اسمان فتاد
هر جا که بود اهویی از دشت پا کشید
هر جا که بود طائری از اشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت به باد رفت
چون چشم اهل بیت بر ان کشتگان فتاد
هر چند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ وسنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در ان میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بی اختیار نعره هذا حسین از او
سر زد چنانکه اتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله ان بضعته الرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
بند نهم ?
این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست وپا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز اتش جانسوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقهء محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشک واه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین ومرغ هوا را کباب کرد
بند دهم ??
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب وبیکس و بی اشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطه عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون استین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی درا چون ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه وموج بلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک وخون نگر
سر های سروران همه بر نیزه ها ببین
ان سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزه اش ز دوش مخالف جدا ببین
ان تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکه کربلا ببین
یا بضعته الرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
بند یازدهم ??
خاموش محتشم که دل سنگ اب شد
بنیاد صبر وخانه طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا وماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریه خیز
روی زمین به اشک جگر گون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو افتاب
از اه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را زروی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود چنین خطایی نکرد
بر هیچ افریده ای چنین جفایی نکرد
بند دوازدهم ??
ای چرخ غافلی که چه بیداد کرده ای
وز کین چها درین ستم اباد کرده ای
بر طعنت این بس که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کرده ای
ای زاده زیاد نکردست هیچگه
نمرود این عمل که تو شداد کرده ای
کام یزید داده ای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل وشمشاد کرده ای
با دشمنان دین نتوان کرد انچه تو
با مصطفی وحیدر واولاد کرده ای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر ان
ازرده اش به خنجر بیداد کرده ای
ترسم دمی که ترا به محشر در اورند
از اتش تو دود به محشر در اورند
پایان
الحمدلله رب العالمین
وصلی الله علی محمد وال الطاهرین
السلام علیک یا ابا عبدالله
زائر
منبع :گلچین اندیشه های الهی
بسم الله الرحمن الرحیم
محرم امد و با کوله باری از غم وعزا وعبرت .
غم از اینکه در سوگ بزرگ مردی می نشینیم ،که سید جوانان بهشت هست ،
وعزیز پیامبر وزهرا وخون خدا..........
وعزا ونوحه کردن برای چنین مردی می سزد..............که از چشمها خون بارید .
وعبرت اینکه ،بدانیم تنها گذاشتن رهبران ،باعث از بین رفتن ایشان ودر نتیجه
محروم شدن جامعه از فیض وجودشان می شود .
این ایام حزن وعزا را به ولی عصر صاحب الزمان (َعج ) و مسلمانان جهان وبه خصوص شیعیان
ان حضرت تسلیت عرض می کنم .
http://www.sharemation.com/neka86/hossain%20jan20.mp3
کد نوحه ای است که الان پخش می شود .می توانید به جای موسیقی
وبلاگ در ایام محرم استفاده کنید .
http://old.tebyan.net/Teb.aspx?nId=11070
این هم لینک تبیان مخصوص محرم
موفق وموئید باشید .
عزاداری شما همه قبول درگاه خدای مهربان
والحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
در هجمه اطلاعات مخرب ومشکلات زندگی ،خدا وخود وشهیدان وانقلاب خونبارمان را
فراموش نکنیم .از پلیدیها دوری نمائیم وبه خوبیها لبخند بزنیم .
دشمن بدیها باشیم ویار مظلومان .
اخرت در نظر داریم ودنیا با همه بد بختیهایش را به اهلش واگذار کنیم .
که مومن به اخرت می نگرد ودر دنیا به اصلاح امور اخرتش مشغول .
به رهبری اعتماد کنیم که چشم بیدار نظام است .
وجمع کننده سر گروههای مختلف وارامش دهنده و هشیار وهشدار دهنده .
با هم مهربان باشیم تا مشکلات رخت بر بندد وایران اسلامی بر بام دنیا جای گیرد .
خداوند می فرماید :ولا تنازعوا .................
نزاع نکنید که سست می شوید وابرو وقدرت شما می رود .
با شهیدانمان دوباره بیعت کنیم وچشم به اینده داشته باشیم .
ومنتظر باشیم تا سپیده بیاید .
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان امد وقت است که باز ایی (حافظ)
بسم الله الرحمن الرحیم
به خدای متعال فکر کن ،وبه رحمت بیکرانش ........
وبه بزرگیش وصلابتش وقدرتش .
پس نا امیدی را از خود دور کن وبه رحمت بی انتهایش فکر نما .
خوب باش وبه خوبیها فکر کن .......واز بدی وفکر بد فرار نما........
جانت را اینه جهان نما کن .....
با دقت در کردارت ،از عدل ان یگانه بی مانند بترس .
که اخرت نزدیک است ودنیا به سرعت رو به پایان می رود .
پس فرزند اخرت باش ودنیا را پشت سر انداز .
اوقات نماز را دقت بکن وحدود ان یگانه مهربان را رعایت .
انگاه از گناه خود را محافظت کن ...........
وهمچنین ،بر ان مهربان توکل نما که او وکیل خردمند و پینائی هست .
وسرانجام ترا به خیر وخوشی رهنمون خواهد کرد .
والحمدلله رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سر شار از عشق نباشی ،قلمت در جا خواهد زد .
این محبت وعلاقه هست که امیر بر احساسات ادمی می شود.........
عشق به خوبیها ورفتن وشدن و تعالی وشکوفایی ترا پرواز می دهد .
زمینی بودن وشدن وحسابگری منفعلانه ونفع پرستی ، جان ادمی را
به زنجیر عقل می کشد ،وحسابگری دنیا مدارانه همان می شود که
شب عاشورا ،عده ای از اصحاب امام حسین سلام الله علیه اردوی
او را ترک کردن و ان عزیز زهرای اطهر را با خانواده اش در ان دشت پر بلا
تنها گذاشتن .
پس تا می توانیم عشق به خوبیها را در خودمان تقویت کنیم .
واز خدای متعال بخواهیم که مارا سرشار از محبت به خود واولیایش بفرماید .
امین
یا رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
رفته بودم محل حاجی دیدن .
همه شون سالم رسیده بودن .غوغایی بود .سرها تراشیده وچشمها از فرط شادی برق می زد .
عطر حج هنوز در هوا پراکنده بود ومشام را نوازش می داد .
سفره ها پر بود و خانه ها شلوغ .
دلتنگیها تمام شده بود وقصه های هجران تبدیل به خوشی .
امدنیها امده بودن ورفتنی ها با عطر وصلوات می رفتن .
همه جا معنویت وقداست موج می زد .رخسارهای پیر وجوان در هاله ای از شادی غرق ومنور بود .
واین چنین بود برادرم .................
بسم الله الرحمن الرحیم
هواسرد شده ،ومن هنوز سر کارم .
اگر نبود این نوشتنهای وبلاگ ودوستان خوبم ،
این ساعتها خیلی سخت می گذشت .
از رایانه ام صوت دلپذیر قران،مرحوم منشاوی در حال پخش هست .
امروز حالی برای نوشتن ندارم ،نمی دانم مشکل از کجاست ،
ولی اینقدر می دانم که مربوط به اوضاع روزمرگی ودنیاست .....
حضرت موسی سلام الله علیه وقتی که از دست فرعون فرار کرد و به مدین امد ،
وبه دختران حضرت شعیب سلام الله کمک کرد وگوسفندهای انهارا اب داد وانها رفتن ......
کناری نشست وفرمود :خدایا به خیری از جانب تو محتاجم .....به این مضمون .....
خلاصه .........
ساعتی نگذشت که یکی از دختر ها امد وگفت پدرم شمارا می خواند .
ورفت ورفت ورفت .............
وقتی داشت با خانمها راه می رفت از پیش روی انها می رفت ونه از پشت سر ،
واین درس خوبی هست برای ما ،که باید مودب باشیم به اخلاق انبیاءوقران کریم .
وبعد انجا به چوپانی مشغول شد ومدت چند سال تا ابها از اسیاب افتاد وبعد
از چند سال با صفورا خانمش دختر بزرگ شعیب پیامبر (ع ) به سمت مصر راه افتاد......
تا به کوه طور رسید وبه خانمش گفت: اینجا باش تا من از کوه که اتشی د رانجا می بینم
کمی برگیرم برای گرم شدن .........واتش افروختن ....
خلاصه موسی نبی سلام الله به بالای کوه می رود وندای یا موسی فاخلع نعلیک ......
انک بالوادی المقدس طوی ......را می شنود.........
وهمانجا به پیامبری بر گزیده می شود .
وباقی ماجرا........این نکات در سوره طه وقصص قران کریم به زیبایی بیان شده است .
چشم دل می خواهد که ببیند ولذت معنوی ببرد از این ایات نورانی .....
خداوندادوستان ما را به اتش طوری مبارک مهمان کن ..........
وپرده غفلت از دیدگان همه ما بر گیر......
وجانمان را طوبایی بفرما .....
امین یا رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
به یاد مولی باشی ،حتما یادت می کنه .مطمئن باش .......
صبح ،دورکعت نماز به نیت سلامتی اقا می خونی ،بعد
دعای عهد رو هم بخون ودوباره تجدید بیعت بکن ،
اینا که میگم خیلی ارزشمنده ،کوچیکش ندون .
پله ها کوچیک وکوچیکن ولی ترو می برن اون بالا بالا ..
پس باید متوجه بشی که کجای کار هستی .
اگر دیدی دلت قبول نمیکنه باید تادیبش کنی .اون باید تنبیه بشه .
معجزات مولی وزندگینامه اش رو بخون و کتاب عبقری الحسان مال
ایت الله نهاوندی عالیه .ترو می سازه واعتقادت رو قوی می کنه .
ادم تو دلش رشد می کنه وسیرش در داخل جانش هست .
پس متوجه این معنی باش .
خلاصه در روز هر چقدر می تونی قران کریم بخون با معنی وبا جانت مطالعه بکن .
برای ساختن روحت قرائت بکن وبرای شدنت .نه برای علم اموزی صرف ،
اون ترو به جایی نخواهد رسوند.
حالا اگه بازهم نرسیدی ،سوره حمد رو موقع خواب بخون وایت الکرسی رو .
خدای مهربان می فرماید :هر چقدر میسر باشد بخون .
حالا اون هرچقدر رو ،ببین حالت چطوره ،اگه رو به راهی ،بیشتر بخون ،
اگر حال نداری کمتر...........
ولی نماز اول وقت رو از دست نده چون خیلی فضیلت داره .
همیشه کلمه مبارک الله در نظرت باشه و یاد امامان معصوم سلام الله علیهما .
واین باعث زنده بودن دلت میشه .
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
امید را در خود مکش ،که ان دریچه رستگاریست
وپریدن به عرش خدای مهربان
خدا را در نظر بیاور هر صبح وشام وهر لحظه از لحظه ها.........
به رفتن فکر کن وتوشه برداشتن که جهان با تمام بزرگیش چون حبابی خواهد ترکید !
وما با تمام داشته ها ونداشته ها خواهیم رفت ................
مرزهای نیستی را طی خواهیم کرد ،
وارامش را جستجو
ودر بهشت خدای مهربان سکنی خواهیم گرفت .
مومن باش وازاده
ومتفکر و پر تلاش
به فکر دنیا باش ولی غمش مخور
اخرت اباد کن که دنیا گذران است .........
وزمان ما را می پرورد...........
ومکان مارا نوازش
تا بزرگ شویم وکامل
وانگاه که شویم در شاهوار
مرگ ما را خواهد چید......
ودر صندوق قبر به ذخیره خواهد گرفت !
تا در پسین فردایی
سر از خاک براوریم
وخاک از سر ریزان به موقف حساب بایستیم .........
وتوشه هایمان رو کنیم
وانگاه که سبز باشیم ومهتابی
به بهشت خدا ی مهربان روانه شویم
شاد وسبکبال
فائز ورستگار...........
وان رستگاری بزرگ است .........
بزرگ وبزرگ
وبا شکوه
پس امید را در خود مکش
وچشم بر افق داشته باش
سپیده می اید..............