سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه بی انصافی کند، کسی با او دوست نشود . [امام علی علیه السلام]

یادگارهای ماندگار

       بسم الله الرحمن الرحیم

وصل الله علی محمد وال الطاهرین

وعجل فرج ال محمد

?-قرانت ذکر یونسیه در سجده و ادامه ان تا یک سال باعث تجرد روح از جسم ? اتصال به ارواح و

باز شدن چشم برزخی می گردد. 

?-قرائت سوره (انا فتحنا لک فتحا مبینا)برای رفع حجابها بسیار خوب است .

?-تلاوت ???بار ایه نور (درسوره نور) درحرم امام رضا(ع )به نیت هدیه به امام (ع ) بسیارموثراست .

?- قرائت یک حمد ویازده سوره توحید وهدیه ان به ارواح مومنین بسیار موثر است .

?-طی الارض برای ائمه اطهار (علیه اسلام ) پیچیدن زمین در زیر پای انان و درنزد غیر انان انتقال

شخص توسط اجنه ویا ملائکه است .

?-درزمان هجوم گرفتاریها ومشکلات ? قرائت سوره وذکری به نیت هدیه به امام جواد(ع

موثرومجرب است .

?- اثر دعا ها و یا اذکار زمانی ظاهر می گر دد که یک حول (یکسال )کامل از استمرار ان بگذرد.

?-بهترین حالت برای سالک حالت سجده است .یا اذکاری همچون ذکر یونسیه ویا ذکر امام کاظم (ع )

((فلیحسن العفو من عندک ))که هیچ عملی همچون سجده سالک برای شیطان سخت و ناراحت

کننده نیست .

?-مداومت برقرائت سوره توحیدباعث ازدیاد یقین می گردد.

??-برای حدیث نفس (تعریف از خود) ذکر تهلیل بسیار موثر است .

 

کتاب اسوه عارفان

حمید




زائر ::: پنج شنبه 86/3/31::: ساعت 4:12 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

شما اگر ده تن شیر داشته باشید ودر ان یک لیتر مواد مسموم وجود داشته باشد

همه ان شیر ها را دور خواهید ریخت وقابل استفاده نخواهد بود.

اگر عمل ما هرچند زیاد باشد ولی مخلوط به انواع نیتهای نا صواب

شود ان عمل از خلوص می افتد ودر نتیجه در بارگاه ربوبی که فقط عمل صالح

وپاک به انجا بار می یابند اورا جایی نباشد.

پس سالک الی الله باید در تمام احوالات باید مواضب باشد که فقط برای حب خدا ودوستی ان مهربان

یگانه کار بکند ونه برای دل خود ونه برای رضای دیگران .

حتی در دادن صدقه باید توجه کنیم که دل ما برای فقیر نسوزد بلکه به خود بگوییم که ما برای رضای

خدای بزرگ باید به این بنده خدا کمک نماییم چه خداوند اگر بخواهد او را از ما بی نیاز خواهد کرد.

واین همه برای امتحان همدیگر است .

لیبلوکم ایکم احسن عملا

تا شما را ازمایش نماییم که کدام به عمل بهترین

ایه 2ملک

پس دنیا صحنه امتحان همه خلایق است تا جوهره الهی وسترگ انتخاب شود.

وباید این بدانیم وهمیشه مواضب وترسان باشیم که خدای بزرگ ودو ملک نویسنده

ومومنین به نص صریح قران مجید ما را هر ان می بینند.

وامام خمینی رحمت الله فرموده است :

عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید.

از همین امر ناشی می شود.

پس اخلاص اگر نباشد کار ما به جایی نخواهد رسید.

ای یک دله صد دله دل یک دله کن   صراف وجود باش وخود را یله کن

یک صبح به اخلاص بیا در گه ما      گر به کام دل نرسیدی انگه گله کن

بله اصل مطلب اخلاص است .

والحمدلله رب العالمین

حمید

 

 




زائر ::: چهارشنبه 86/3/30::: ساعت 6:8 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

مهم این نیست که چقدر در روز کسب می کنی

مهم این هست که چقدر حلال کسب می کنی

روزی بدست خداوند تبارک وتعالی هست ومی تواند هر ان انقدر به تو عطا فرماید

که بی نیاز شوی ولی حکمتی در این مورد هست .

به یکی انقدر می دهدتا به ان مشغول شود وبه یکی به اندازه می دهد

تا به او مشغول شود.اگر ان یگانه مهربان را حکیم بدانیم مشکل حل است .

حکیم تمام کارهایش روی حساب هست .

بنابر این خداوند مهربان می داند که این بنده اش به چه چیز وچقدر احتیاج دارد

وهمان اندازه کارسازی می فرماید.

وگناهان هم نقش به سزایی در کم شدن نعمتها بازی می کنند.

دل شکستن واذیت وازار مومنین می تواند بسیار خطر ناک باشد.

از ان طرف رسیدگی به کار مردم ومشکلات انان بسیار در احوالات شخصی

ومعنوی ادمی تاثیر می گذارد.واین همه در قران مجید واحادیث معصومین

سلام الله علیهما وزندگانی اولیای گرام به وفور مشهود می باشد.

مهم این است که ما در راه باشیم وقصد نهایی ما ساختن جان وروح بیمارمان باشد

ودر نتیجه خداوند مهربان تفضل می فرماید وراههای هدایت را به ما نشان

خواهد داد.چه خود فرموده است :

والذین جاهدو فینا لنهدینهم سبلنا

69عنکبوت

انان که در راه ما مجاهده بکنند وبخواهندبه ما برسند ما راههای هدایت را به ایشان

نشان خواهیم داد.

بنا براین توکل کردن به ان یگانه عزیز را فراموش نکنیم .

همانطور که ما با اطمینان خود را به جراح می سپاریم حد اقل به همان مقدار

به خداوند متعال اطمینان وتوکل داشته باشیم تا کار ما را به نحو احسن به انجام برساند.

چه خدای متعال بهترین وکیلان است .

والحمدلله رب العالمین

حمید




زائر ::: چهارشنبه 86/3/30::: ساعت 5:50 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

انور پرچین خوشبختی

در دشتی هماره سبز وبزک کرده از خوشی

دوستان خدا سر گرم معامله اند.

با دستی می دهند سبزینه زندگی وبا دستی دیگر می گیرند الواح رستگاری را.

چه خوش سودایی است در انور دلبستگیها .

حادثه هایی که در تب وتاب می اورد ادمی را

ان جا همه رنگ می بازند.

وغنچه های غم ونکبت همه  پر پر می شوند.

وشادی با تمام وجود لب پر می زند.

که انجا همه اوست واینکه :

لا اله الا انت

سبحانک انی کنت من الظالمین .

حمید

 

 




زائر ::: سه شنبه 86/3/29::: ساعت 5:24 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

راه ارامش توجه به خداوند متعال است .

انگاه که تمام مشکلات بر ما هجوم می اورند وقوای ما تحت بمباران جنو دغم

قرار می گیرند یک نظر به الله افریننده هستی به ادمی سکینه فرو می ریزد.

ودر این مواقع یک وضو جانانه می سازیم با خشوع وخضوع ودورکعت نماز با برکت

اقامه می نماییم وبر کت ان به این است که در قنوت اشک از چشمان سرازیر شود.

ولی اگر نشد دورکعت دوم را شروع کن وانقدر ادامه بده که تا جمله جان شوی

تا لایق جانان شوی .

واین نماز واشکها می توانند ترا به جایی برسانندوقتی دل می شکند اشکها سرازیر

 می شودوخدا در نزد دل شکستگان است .

کشتی شکسته گانیم ای باد شرطه برخیز

واینکه در روز هماره قران کریم تلاوت نماییم با تدبر وهم چنین اگر موقعیتی

شد به قرائت دیگران در محل کار گوش نماییم وورودی دل را همیشه

با کلام خدای متعال با برکت نماییم واین چنین ادمی همیشه خویش را

در مدینه زمان رسول خدا صلوات الله علیه واله حس می کند

که با صالحان وبزرگواران در رفت وامد است وجانش لبریز از اشتیاق به

ابدیت بی پایان .

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

به خط و خال گدایان مده خزینه دل
به دست شاهوشی ده که محترم دارد

نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همت سروم که این قدم دارد

رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد

زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد

ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد

دلم که لاف تجرد زدی کنون صد شغل
به بوی زلف تو با باد صبحدم دارد

مراد دل ز که پرسم که نیست دلداری
که جلوه نظر و شیوه کرم دارد

ز جیب خرقه حافظ چه طرف بتوان بست
که ما صمد طلبیدیم و او صنم دارد

حمید


 


 




زائر ::: سه شنبه 86/3/29::: ساعت 9:19 صبح

                                 بسم الله الرحمن الرحیم

دقایقی با بانویی که حیات دوباره یافت


خانم سهیلا آرین از کودکی به آمریکا رفته، آنجا تحصیل و همانجا ازدواج کرده است. خودش می‌گوید همیشه متمول بوده‌اند و در زندگی‌اش چیزی کم نداشته است. یک روز که برای ورزش در پایین تپه‌ای که منزلش در آن قرار گرفته بود می‌رفته، نوار موسیقی هر روزه‌اش را برمی‌دارد تا در حین پیاده‌روی گوش کند.

نوار مذهبی با نوار موسیقی اشتباه شده بوده است. آیه‌ای از قرآن به گوش او می‌رسد و ... و این ابتدای تحول شگرف در او بود. او اکنون در ایران است و بی قرار آموختن و دانستن و رسیدن. برنامه تلویزیونی کوله پشتی برای نخستین بار وی را به مردم معرفی کرد و گرایش او به معنویت، در سرزمینی که این نوع نگرش مجال کمتری برای ظهور دارد، مورد توجه جدی مردم قرار گرفت.

همراه همسرش به سازمان تبلیغات اسلامی آمده بود. یک جلد کلام الله مجید در دست داشت و آیاتش ورد زبانش بود. وقتی از نهج البلاغه می‌گفت، می‌شد رعشه شوق را در تمام جوارحش احساس کرد و انسان بی اختیار یاد کلام مولا در خطبه همام می‌افتاد که: «هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها»، حکمت‌های راستین با اهلش اینگونه می‌کنند...

من وقتی نهج البلاغه را می‌خواندم با تمام وجود به من تزریق می‌شد. فارسی من خیلی ضعیف بود. کلام مولا خیلی تدبر می‌خواهد. خیلی قوی است. خیلی تفکر می‌خواهد تا آن را درک کنید که چه فرموده‌اند. ولی من می‌خواندم و با ماژیک زرد قسمت‌هایی را برجسته می‌کردم. چون فکر می‌کردم دیگر از این جمله قشنگ‌تر وجود ندارد. می‌آمدم سطر پایین آن را هم مشخص و برجسته می‌کردم. تمام کتاب من زرد شده بود، چون همه‌اش شیرین بود.


- از حضورتان در تلویزیون و تاثیر آن برنامه بر مردم بگویید.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله. اگر در برنامه تلزیویونی «کوله پشتی» جرقه‌ای به وجود آمد، خواست خدا بود در آن شب عزیز که میلاد حضرت فاطمه سلام الله علیها بود. من چیزی ندارم. خیلی فقیرم. کوچک‌تر از آنم که بتوانم چیزی پیشنهاد بدهم که باعث حرکت دیگران بشوم. ولی من بعد از صحبت‌هایم در تلویزیون فقط به یک نتیجه رسیدم و آن این بود که متاسفانه آنقدر قرآن در خانه‌های ما غریبه است و آنقدر ما با آن ناآشناییم که وقتی کسی پیدا می‌شود که کلام خدا را برای دیگران بیان می‌کند باعث می‌شود چیز جدیدی تلقی بشود. من آن شب حرفی از خودم نزدم چون می‌دانستم «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام»، خداوند در سوره الرحمن فرموده‌اند همه چیز فناپذیر است. من از خودم «منیتی» ندارم. من همه چیز را با آیات قرآن جواب دادم. اگر حرفی دنیایی زده بودم هیچ وقت این طور تاثیر نمی‌گذاشت. خداوند مرا وسیله قرار داد که ما با قرآن، این کتابی که کاتالوگ زندگی ست بیشتر آشنا شویم.

من دنیا را به یک «کوچه دلربا» تشبیه می‌کنم و برای این که از این کوچه دلربا به سلامت به آخر کار در روز قیامت برسیم باید قرآن در دل و جان و پوست و گوشت ما رفته و غریب نباشد. حرف‌های من به دل نشست چون فطرتی توحیدی در وجود همه ماهاست.


- کمی هم درباره جامعه فعلی آمریکا و وضعیت مذهبی مردم در این جامعه بگویید.

زندگی من در آمریکا در وادی دیگری بود. من در آن محیط رشد پیدا کردم. در آنجا خداپرستی و توحید محور زندگی نیست. در آنجا اومانیسم بیشتر محور است. حالا یک ضرب المثل من به شما بگویم (MYSELF AND I ME) همه چیز دور محور خود انسان می‌گردد؛ خانمی خیلی به راحتی می‌تواند به خودش اجازه بدهد که بعد از 66 سال زندگی چون دیگر از زندگی کردن با شوهرش لذتی نمی‌برد مثلاً با او FUN ندارد و به وی خوش نمی‌گذرد، خیلی راحت بیان بکند که من از عشق با شوهرم بیرون آمدم، یعنی دیگر عاشقش نیستم. و این برایش ملاکی می‌شود برای طلب طلاق و خیلی راحت طلاقش را هم می‌گیرد. حالا فرزند 17 ساله یا 30 ساله هم داشته باشد برایش هیچ مشکلی نیست. خداوند در قرآن می‌فرمایند که در مکان پاک گیاه پاک و طیب رشد می‌کند، اگر مکانش پاک نباشد نمی‌تواند رشد بکند. در چنین جامعه‌ای انسان از دوران بچگی تحت فشارهای جامعه است که ارزش‌های توحیدی را نشناسد و به جای آن انسان محور باشد. البته در آمریکا، هستند ایرانی‌ها و آمریکایی‌هایی هم که مشکلی ندارند، با این که در آن وادی بوده‌اند و بزرگ شده‌اند، ولی متاسفانه خیلی اندک‌اند. با این حال الحمدلله این افراد - مصداق - «ثم استقاموا...» هستند.


- به نظر شما آیا می توان در جامعه ای که محورش اومانیسم است به گرایش های معنوی عمیق و گسترده امیدوار بود؟

والله اعلم. نمی‌دانم. مطمئناً این امیدواری هست. باید یادمان باشد دوره ما دوره آخرالزمان است. الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم. من چیزی از خودم نداشتم که این ندا را بشنوم.

مطمئنم هر روز خداوند منادیان را می‌فرستد که به سویش دعوت بکنند. این هدایت قطعاً می‌تواند از این بیشتر هم باشد، چون برای خداوند که کاری ندارد. «کن فیکن.» دلش بخواهد تمام جامعه را هدایت می‌کند ولیکن این ضد خواست خداست، چون دنیا دارالامتحان است، به یک سالن بزرگ می‌ماند که ما را آورده‌اند و بر روی یک صندلی تکنفره نشانده‌اند، یک کتاب هم به دستمان داده‌اند، یک معلم هم به نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله برایمان تعیین کرده‌اند. معلوم هم نیست چقدر وقت و اجازه داریم بر روی این صندلی‌ها در این سالن بنشینیم. به ما گفته‌اند در این سالن اجازه دارید بنشینید و این کتاب را بخوانید. ما به جای این که مشغول مطالعه بشویم، کتاب بخوانیم، در آن تدبر و تعقل بکنیم (افلا تعقلون؟) متأسفانه فقط فکرمان به این است که «صندلی» این رنگی مال من است...، دیوار اینجا نم دارد...، دیوار آنجا صاف است... سالن چقدر بزرگ است!...» با این فکرها دوره امتحان هم تمام می‌شود و به ما در حالی که دست خالی هستیم می‌گویند پاشو!


- خانم آرین! علاقمندی‌های شما قبل از این که این تحول در شما صورت بگیرد شاید برای بعضی‌ها جالب باشد. آیا واقعاً از کودکی‌تان تا سن تحول دغدغه‌های مذهبی نداشتید آیا فقط مسایل روزمره زندگی را دنبال می‌کردید؟ یا این که از اول این گرایش در شما وجود داشت؟

یادم می‌آید که 12-13سالم بود یک بار در مجلسی کتاب خدا باز شد و شدیداً احساس نزدیکی کردم. ولی این امکان برایم فراهم نبود که این طور پرورش پیدا کنم یا بفهمم چرا احساس نزدیکی کردم.
به این قرآن قسم می‌خورم وقتی کسی از من تعریف می‌کند من تمام وجودم مور مور می‌شود. آنقدر که از «نفس»ام می‌ترسم نمی‌خواهم یک لحظه حس بکنم که کسی دارد او را چاق می‌کند.

درد جهل خیلی دردناک است؛ «درد ندانستن که نمی‌دانم.» من در سن 16 سالگی سال دوم دانشگاه را گذرانده بودم. 18 ساله شده بودم که لیسانس گرفتم. در تمام زندگیم دویدم برای برتری دنیایی؛ برای رسیدن به هیچ. دلم از این می‌سوزد که برای این که ربم و پروردگارم را پیدا کنم هیچ ندویدم. از پیامبر حدیثی داریم کسی که در جوانی به خدا رو بیاورد آینده‌اش گارانتی شده است. خوب این حدیث هیچ وقت شامل حال من نمی‌شود. من چیزی نداشتم به غیر از همین نماز که معنی‌اش را هم نمی‌فهمیدم، ولی تنها باند اتصال من با خدا همین بود. دلم می‌سوزد که دوران بارداریم قرآن بلد نبودم تا برای بچه‌هایم بخوانم.


- گویا قرآن همیشه همراهتان است. این یک توفیق است که شما در اولین آشنایی جدی‌تان با این مسیر، با متون اصلی اسلام آشنا شدید. برایمان بفرمایید با چه متونی مأنوس هستید؟

روزی که فهمیدم هیچ ندارم یک دفتر و یک قلم نو (برایم خیلی مهم بود که نو باشد) خریدم و رفتم پارک نیاوران و شروع کردم با خداوند صحبت کردن. حس می‌کردم که همه چیز باید ثبت شده باشد. همه چیز باید نوشته شده باشد. به خدا نوشتم: «آمدی همه چیز مرا از من گرفتی، زندگی مرا تکان دادی، همه چیزم شکست، من مردم، حالا مرا زنده کن، روش زندگی را به من یاد بده.» هیچ وقت یادم نمی‌رود چقدر سریع نوشتم. فارسی من در سطح پایین بود. اصلا توان کتاب خواندن نداشتم. یعنی یادم می‌آید اولین کتاب ایرانی که قبل از این موضوع دستم گرفتم یک پاراگراف 5-4 خطی بود، 5 دفعه آن را خواندم تا بتوانم درک کنم، تا این که خداوند نهج البلاغه را در دامن من گذاشت و مرا دگرگون کرد.


- اولین کتاب بود؟

بله اولین کتاب.


- این کتاب چگونه به دستتان رسید؟

اتقواالله یعلمکم الله. من اصلا نه کسی را در ایران داشتم نه احساس نزدیکی به کسی می‌کردم. نه کسی را داشتم که این راه را رفته باشد که از او سؤال بکنم. از ایران هم بیزار بودم، قرار بود ما بیاییم ایران که فقط به همسرم ثابت کنم اینجا جای ما نیست، برگردیم. بنابراین در حال خوبی نبودم. همه چیز غریب بود. زبانم شده بود فارسی. مثلا «پوند» شده بود کیلوگرم، «مایل» شده بود کیلومتر.

یک روز یکی از دوستان من به من زنگ زد و گفت: من یک جا رفتم که ایشان فقط از عشق حرف می‌زد، جای تو را آنجا خالی دیدم، بیا بریم به این کلاس‌ها. گفتم: کجاست؟ گفت: حسینیه ارشاد. من هیچ شناختی از این کلاس‌ها نداشتم، همین طوری رفتم. اولین بار آنجا نهج البلاغه به من معرفی شد. من نمی‌دانستم که اصلا کتاب نهج البلاغه چی هست. همه علل و اسباب را خداوند خودش پیش پای انسان می‌گذارد. این اولین استاد من مادر یک شهید بود. انگار که خدا گفت تو خواستی من هم در اختیارت گذاشتم...

فرصت حرکت لاک پشتی را نداریم خدا با تمام وجود ما را صدا می‌کند.

هر وقت یاد گذشته‌ام می‌افتم این جمله قرآن به ذهنم می‌آید که «ساءت مصیرا.»


- با قرآن کی آشنا شدید؟

وقتی نهج البلاغه تمام شد. من وقتی نهج البلاغه را می‌خواندم با تمام وجود به من تزریق می‌شد. فارسی من خیلی ضعیف بود. کلام مولا خیلی تدبر می‌خواهد. خیلی قوی است. خیلی تفکر می‌خواهد تا آن را درک کنید که چه فرموده‌اند. ولی من می‌خواندم و با ماژیک زرد قسمت‌هایی را برجسته می‌کردم. چون فکر می‌کردم دیگر از این جمله قشنگ‌تر وجود ندارد. می‌آمدم سطر پایین آن را هم مشخص و برجسته می‌کردم. تمام کتاب من زرد شده بود، چون همه‌اش شیرین بود. نامه امام علی علیه السلام به پسرشان امام حسن علیه السلام همه‌اش درس بود برای من. حکمت‌ها هم همین طور بود و حس می‌کردم که تمام وجودم را گرفته است. خیلی برایم شیرین بود. دقیقاً وقتی نهج البلاغه تمام شد قرآن به من معرفی شد. (با لبخند می‌گوید:) فقط خدا.


در کشور ما افراد از سنین پایین آموزش‌های معارف اسلامی می‌بینند. برای شناخت نهج‌البلاغه و قرآن، هزینه و برنامه‌ریزی می‌شود. ویژگی و اهمیت کار شما در این است که بدون هیچ پیش زمینه و آموزش‌های قبلی به چنین دریافتی رسیده‌اید. این ویژگی از کجا حاصل شد و دلیلش چه بوده است؟

یکی از کارهایی که خیلی دقت داشتم این بود که هیچ کس دیگر را به این رابطه زیبا راه ندهم. وقتی حجاب را انتخاب کردم خیلی برای من سخت بود. اسماعیلم را ذبح کردم. در آمریکا وقتی اولین بار با حجاب شدم، همسرم از من دلیل کارم را پرسید. خیلی جدی به او گفتم: این رابطه بین من و خداست، به شما هیچ ربطی ندارد، نه می‌خواهم مرا تحسین کنی، نه می‌خواهم به من بگویی دوست داری یا نداری. باور کنید به این قرآن قسم می‌خورم وقتی کسی از من تعریف می‌کند من تمام وجودم مور مور می‌شود. آنقدر که از «نفس»ام می‌ترسم نمی‌خواهم یک لحظه حس بکنم که کسی دارد او را چاق می‌کند. اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم، تریهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا، سیماهم فی وجوههم من اثر السجود...


شما در خارج از کشور بودید و با مفاهیم عادی مسلمانی برخورد داشتید که یک دفعه متحول می‌شوید و یکسری مفاهیم مثل مبارزه با «نفس»، «منیت» و... برایتان برجسته می‌شود و می‌گویید من به اینها رسیده ام. خب اینها کلماتی کلیدی است که در تمدن اسلامی شکل گرفته و مدت ها زمان برده تا مفهومی مثل مبارزه با نفس در این فرهنگ جا بیفتد. شما می گویید این دریافت را با یک حادثه کاملا تصادفی (اشتباه شدن نوار موسیقی با نوار قرآن) به دست آوردید و به این حقیقت رسیده‌اید که مثلا باید منیت خودتان را کنار بگذارید و یک خود دیگر بسازید، خود «مرده»تان را کنار بگذارید و خودتان را یک بار دیگر زنده کنید. من می‌خواهم بپرسم که برای اولین بار خودتان به این مفاهیم پی بردید؟ اصلا نشنیده بودید چیزی به نام «نفس» و چیزی به نام «منیت» وجود دارد؟ یعنی در همان اتفاق به آنها رسیدید یا به مرور آشنا شدید؟

نه، در همان اتفاق بود.


یعنی یک دفعه متوجه شدید که خواهش‌های این «نفس» را باید کنار بگذارید؟

همانجا در سکوت بود. من کلماتی را که از نوار پخش می‌شد نمی‌فهمیدم. ناراحت بودم. ولی خدا را شکر که تنبلی کردم از تپه برگردم بالا نوار را عوض کنم و نوار درست را بردارم. و این بزرگ‌ترین رحمت خدا برای آغاز تحول در من بود.


خانم آرین هیچ وقت احساس کرده‌اید ممکن است روزی خداوند این توفیق را از شما بگیرد و باز شما به گذشته برگردید؟

بله خیلی. هر روز فکر می‌کنم. هر روز دعا می‌کنم. ولی همان اولین روزی که حجاب را انتخاب کردم دعا کردم که خدایا اگر یک روزی خواستی این حجاب دو مرتبه از سر من برداشته شود آن روز را آخرین روز عمر من قرار بده که دیگر اقلا با جهل از این دنیا نروم. هر روز دعا می‌کنم که مرا ثابت قدم نگه دارد. نفس من 24ساعته در دستم است. قلاده‌اش را گرفته‌ام.


در زمینه تفسیر قرآن هم مطالعه دارید؟

بله این روزها دارم می‌خوانم.


چه تفسیرهایی می‌خوانید؟

من در منزل تفسیر نور، تفسیر بانو امین و تفسیر نمونه را دارم. دوست دارم المیزان را هم بفهمم ولی هیچ وقت نگرفتم چون می‌دانم کلامش خیلی سخت است. در این دوره جدید تفسیر آقای بهرامپور را کار می‌کنم. تفسیر ایشان را خیلی دوست دارم چون نظر همه تفسیرهای دیگر را هم MENTION می‌کند مثل تفسیر فخر رازی را. نکته‌هایی که فخر رازی داشته و نیز نظرات مفسران اهل سنت را هم ذکر می‌کند بعد آنالیز و تحلیل می‌کند که خیلی برای من شیرین است. ولی بیشتر روی تفسیر نمونه کار کرده‌ام. وقتی آیه‌ای خیلی به قلبم نزدیک می‌شود و دلم آن را لمس می‌کند، تفسیر بانو امین را هم مطالعه می‌کنم.


تمدن اسلامی مانند درختی بود که شاخه‌های مختلفی پیدا کرد. «مثل کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء.» اصلش قرآن است ولی معارف این قرآن وقتی در تمدن اسلامی رشد کرد مانند درختی شاخ و برگ گرفت که از جمله آن شاخه‌ها عرفان اسلامی است. عرفان اسلامی شاخه‌های فراوان دارد که یکی از این شاخ و برگ‌ها در شعر و ادب فارسی تجلی پیدا کرده است و یکی از زیباترین شکل‌های بیان عرفانی در ادبیات ما جلوه‌گر شده است. به طور خاص با حافظ و به خصوص مولانا که ادبیاتش در آمریکا در دهه اخیر شناخته شده است، چه مقدار ارتباط دارید؟

بله، حافظ خیلی از چیزهایی را که قلب من لمس می‌کند بیان می‌کند.


به پیچیدگی مفاهیمش می‌رسید؟

بله. من نمی‌دانم چه کسی یادم می‌دهد ولی می‌فهمم. تفسیر کار راحتی نیست که شما اصل مطلب را بگیرید. حالا حافظ و مولانا جای خودش، ولی تفسیر قرآن که من به طور روزمره با آن سر و کار دارم کار راحتی نیست.


اشعار حافظ را قبل از تحولتان هم می‌خواندید؟

نخیر، اصلا نمی‌خواندم. من فارسی را خوب بلد نبودم. می‌شناختم ولی اصلا هیچ وقت کتاب فارسی نمی‌خواندم، چون من خیلی کوچک بودم که از ایران رفتم.


- می‌خواهم جواب این آخرین سؤال در واقع حرف دل شما باشد. مخاطبان شما شاید احساس کنند که ویژگی‌ای را که در شما وجود دارد، ندارند. یعنی به هر حال در شما یک چیز ویژه‌ای وجود داشته که یک اتفاق و الهام درونی‌ای در شما اتفاق افتاده یا یک ندای قلبی به وجود آمده است. بین مردم این اتفاق خیلی به ندرت ممکن است پیش بیاید. یک جمله موثر بگویید که احساس می‌کنید می‌تواند بر روی کسانی که صحبت شما را می‌خوانند تأثیر بگذارد.

تنها توصیه من این است که واقعا بیدار بشویم. من به قلبم اتکا می‌کنم و می‌دانم همیشه حقیقت را می‌گوید. به من دروغ نگفته است. می‌دانم دوره آخرالزمان است. من قشنگ سرعت را لمس می‌کنم. لمس می‌کنم ساعت را که همین طور سپری می‌شود، حتی حین قرآن خواندن. اصلا برکت ساعت‌ها خیلی کم است. مواظب باشیم. بیدار باشیم. دنبالش برویم. به حرف‌های دلمان گوش بدهیم. اینها حجت‌های حقیقی است. خدا با تمام وجودش دارد همه را صدا می‌کند. ممکن است ندانیم چه جور شروع بکنیم، ولی کسانی هستند که دارند خدمت می‌کنند، مردم را دعوت می‌کنند، باید انقلابی حرکت کرد. دیگر نمی‌تونیم لاک پشت وار حرکت کنیم. وقت نیست. می‌دانید چه می‌خواهم بگویم؟دیگر وقتی نیست.


منبع:

کیهان،26/6/85




زائر ::: دوشنبه 86/3/28::: ساعت 10:0 صبح

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نویسنده:علیرضا جعفرى

از فدک چه مى‏دانیم؟

خبرگزاری فارس: فدک دهکده‏اى است که در فاصله حدود 140 کیلومترى مدینه قرار داشت. قسمتى از آن باغستانهاى خرما با چشمه‏اى زاینده و بقیه زمینهاى حاصلخیز بود (1) و مجموع عایداتش در سال گاه به 70 هزار دینار طلا نقل شده است.


فدک در چه منطقه‏اى واقع است؟
چگونه از آن رسول خدا(ص) شد؟
از چه زمانى در اختیار حضرت زهرا(س) قرار گرفت؟
از چه راهى به ملکیت وى در آمد؟
حضرت زهرا(س) در آمد فدک را چگونه مصرف مى‏کرد؟
چرا فاطمه زهرا(س) نسبت‏به غصب فدک دادخواهى کرد؟
آیا فدک رمزى از یک انقلاب بود؟
چرا حکومت، فدک را غصب کرد؟
موضعگیرى اهل‏بیت: در قبال غصب فدک چه بود؟
و بالاخره; آیا خلفا فدک را به فرزندان فاطمه(س) برگرداندند؟


فدک دهکده‏اى است که در فاصله حدود 140 کیلومترى مدینه قرار داشت. قسمتى از آن باغستانهاى خرما با چشمه‏اى زاینده و بقیه زمینهاى حاصلخیز بود (1) و مجموع عایداتش در سال گاه به 70 هزار دینار طلا نقل شده است.

پس از پیروزى مسلمین در منطقه خیبر، یهودیان ساکن قلعه خیبر اموال خود را وانهاده، به طرف شام کوچ کردند. یهودیان فدک که سراسیمه و هراسان شده بودند (2) ، با پیامبر اکرم(ص) قرارداد بستند که نصف اراضى و باغستانهاى فدک را به حضرت واگذار کنند به این شرط که حق کشت و کار و برداشت در تمام اراضى با مباشرت ایشان باشد و آنها نیمى از کل محصول یا قیمت آن را به حضرت بپردازند و هرگاه رسول خدا(ص) صلاح دانست، آنها به کلى از منطقه کوچ کنند و پیامبر معادل املاک آنها در همه جا که بخواهد، به ایشان ملک دیگرى بدهد. پس از این قرارداد آیه‏اى از سوره حشر نازل گشت که: «شما در آنچه خداوند از ایشان [یهود بنى‏نضیر] به صورت فى‏ء [غنیمت] نصیب پیامبرش کرد، نه اسبهایتان را به تاخت درآورید و نه شتران را; بلکه خداوند پیامبرانش را در مقابل هر کس که بخواهد، پیروز مى‏کند; زیرا خدا بر هر کارى تواناست.» (3)


در ذیل این آیه در تفسیر مجمع‏البیان مى‏خوانیم: شما مسلمین همراه رسول‏خدا(ص) ... سوار بر اسب و شتر به سوى آنها نتاختید; بلکه در نزدیکى مدینه بود و پیاده به آنجا رفتید ... و خداوند به مسلمین به خاطر ترس و هراسى که در دل آنها [یهود] انداخت، پیروزى عطا کرد و اموال آنها را به طور خالصه در اختیار پیامبر قرار داد تا با آن هر چه مى‏خواهد بکند.


البته طبق گفته سمهودى، تمامى فدک، ملک شخصى یهودى به نام مخیریق بود که وى شخصا به پیامبر بخشید و در جنگ احد کشته شد و برخى معتقدند که به مرگ طبیعى از دنیا رفته اما پیش از مرگ وصیت نموده که پیامبر اسلام مختار است هر گونه که خواست در فدک تصرف نماید. (4)


در هر صورت، چه مخیریق صلح کرده و فدک را به پیامبر(ص) بخشیده باشد و چه خمس غنائم خیبر باشد و چه بخشش یهود بنى‏نضیر، به هر ترتیب جزو املاک خاص رسول خدا(ص) درآمده بود، تا آنکه آیه وآت ذا القربى حقه (5) [حق نزدیکان را ادا نما] نازل شد.


شیخ طبرسى با سلسله اسنادش حدیثى را از ابوسعید خدرى اینگونه نقل کرده است: وقتى این آیه نازل شد، رسول خدا(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشید. (6)


مرحوم علامه بحرانى نیز در ذیل آیه ضمن نقل چند روایت از کتب معتبر به این نکته که حضرت رسول خدا(ص) در زمان حیات خویش و پس از نزول آیه فوق فدک را به زهراى اطهر علیها السلام بخشید، تصریح کرده است. روایت اول از امام کاظم(ع)، روایت دوم از امام رضا علیه السلام ، روایت پنجم تا هشتم از امام صادق(ع) و روایت نهم از عطیه عوفى مى‏باشد. (7)


شیخ ذبیح‏الله محلاتى صاحب ریاحین الشریعه نیز ذیل آیه مى‏نویسد: چون جبرئیل این خبر را بیاورد که حق خویشان را بده، رسول خدا(ص) فرمود: این خویشان کیانند؟ جبرئیل عرض کرد: دخترت فاطمه زهراست. حوائط [باغهاى] فدک [یعنى تمامى آن ] را به فاطمه تفویض بنما و حق خود را به او واگذار، چه خداوند متعال حق خویش را نیز به فاطمه واگذار فرموده. رسول خدا(ص) فاطمه را طلبید و آیه مذکور را بر او قرائت فرمود و اموالى که از فدک بهره رسول خدا(ص) شده بود، همه را به فاطمه(س) تسلیم داد و باغ‏هاى فدک را تفویض فاطمه(س) فرمود.


آن مخدره عرض کرد: یا رسول الله آنچه به فرمان خدا بهره من شده است، همه را به شما واگذار کردم.


رسول خدا(ص) فرمود: اى نور دیده این جمله [تمامى این فدک] مخصوص تو است، آن را براى خود و فرزندان خود نگاه دار و دانسته باش که بعد از من با تو از در دشمنى و عناد بیرون شوند و حیلها بسازند و خصومتها بیاغازند تا فدک را از دست تو بیرون کنند.


آنگاه رسول خدا(ص) فرمان کرد تا بزرگان اقوام و معارف اصحاب حاضر شدند و در حضور ایشان حوائط فدک را با هر ملک و مال که از آن اراضى ماخوذ داشته بود، به تسلیم فاطمه(س) مقرر فرمود، سپس وثیقه‏اى نگاشت که فدک با تمامت منافع آن مختص فاطمه(س) و فرزندان او حسن(ع) و حسین(ع) است. این وقت فاطمه(س) دست تصرف فرا داشت و آن اموال و اثقال که تعلق به او داشت، بر مسلمانان پخش کرد و هر سال به اندازه قوت خویش از فدک ماخوذ مى‏داشت و آنچه فاضل بود، بر مسلمانان قسمت مى‏فرمود و کارگزاران آن مخدره ضبط فدک مى‏نمودند تا رسول خدا(ص) رحلت نمود. (8)


آرى با ارتحال جانسوز پدر، دیرى نپایید که عمال حضرت زهرا(س) توسط خلیفه اخراج شدند و فدک مانند خلافت‏به چنگ دشمنان اهل بیت: افتاد و البته حضرت فاطمه ساکت ننشست و دادخواهى نمود. وى مى‏دانست‏خلیفه مى‏خواهد با غصب فدک منبع مالى بزرگ و فراوانى براى تثبیت‏خلافتش فراهم کند، مردم را بخرد و مخالفان خویش را از صحنه بدر کند. مى‏خواست‏یاران على را که به نقل مرحوم سید شرف‏الدین حدود 270 تن بودند ازدور حضرت بپراکند تا هیچگاه فکر مقابله و انقلاب بر علیه حکومت را در سر نپرورانند. یکى دیگر از انگیزه‏هاى غاصبین این بود که مى‏دیدند اگر فدک در دست اهل بیت‏باقى باشد و احسان و بخشش اهل بیت: را ببینید، کم کم این سؤال در ذهن مردم شکل مى‏گیرد که چرا خلافت‏به دست اینان نیست؟


آرى اگر فاطمه(س) رفت و حق خویش را مطالبه کرد، براى مقابله با برداشت‏هاى باطل و نادرست غاصبین خلافت‏بود و مى‏دانست امروز با جعل احادیث‏ساختگى و اجتهاد مدرن و تبلیغات دروغین فدک را حق خویش مى‏دانند و فردا نیز اصل اسلام را زیر سؤال برده، به اهداف خود با اسم اسلام تحقق مى‏بخشند.


از طرف دیگر منافقان و مخالفان اهل بیت: مى‏دیدند اگر امروز فدک را به زهرا(س) برگردانند، فردا مجبور مى‏شوند خلافت را بازپس دهند. ابن ابى‏الحدید در این باره مى‏نویسد: از استاد مدرسه غربى بغداد پرسیدم: آیا فاطمه(س) راست نمى‏گفت:


گفت: آرى.


پرسیدم: اگر چنین بود، چرا فدک را به او پس ندادند؟


لبخندى بر لب استاد نشست و گفت: اگر آن روز فدک را بدو مى‏داد، فردا خلافت‏شوهر خود را ادعا مى‏کرد و او هم نمى‏توانست‏سخن وى را نپذیرد; چون قبول کرده بود که هر چه دختر رسول خدا(ص) مى‏گوید، راست است. (9)


آرى به قول شهید آیة‏الله سید محمد باقر صدر; «فدک رمزى بود که در دل خود معناى بزرگى در برداشت‏» و آن انقلابى وسیع و فراگیر بود که ریشه ظلم و ستم را مى‏خشکانید و براى یاوران حق و حقیقت پشتوانه‏اى عظیم محسوب مى‏گشت.


نزاع و دعوا بر سر چند نخل خرما و قطعه‏اى زمین نبود، زهرا(س) و على(ع) کسانى نبودند که به مال دنیا چشم دوخته باشند. آنها حتى لقمه غذاى خود را - طبق تصریح قرآن کریم (10) - در هنگام افطار، آن هم سه روز پى در پى به مسکین و یتیم و اسیر تقدیم کردند. و فاطمه همان بانویى بود که در شب عروسى لباس باارزش خویش را به زن محرومى هدیه داد، حال چگونه مى‏توان باور کرد که او خواهان دنیا باشد؟!


هرگز! او مى‏خواست‏با درآمد فدک به فقرا رسیدگى کند، همچنان که این کار را در 4 سال سرپرستى بر فدک انجام داد. او مى‏خواست‏با آن اموال همچون مادرش خدیجه اسلام را به رهبرى على(ع) تقویت نماید.


خطبه فدکیه آن حضرت را خوانده‏اید؟ در آن خطبه تاریخى که در مسجد پیامبر(ص)، در حضور خلیفه و مردم - از پشت پرده - پس از حمد و ثناى خداى سبحان و تجلیل از دین و قرآن، مردم را به یادآورى زحمات شبانه‏روزى پدرش محمد(ص) و شویش على(ع) فرا مى‏خواند و سعى کرد تا مردم حق را بشناسند و دنبال آن روان گردند و دست از سیاست‏بازان از خدا بى‏خبر بشویند، آرى فدک رمزى بود که پشت آن خلافت على(ع) نهفته بود.


خلیفه نیز این را به خوبى فهمیده بود. لذا پس از خارج شدن حضرت از مسجد، رو به مردم کرد و طى سخنانى عوام فریبانه گناه را به گردن على(ع) انداخت و گفت اوست که زهرا(س) را تحریک کرده [تا خلافت مرا مخدوش سازد.]


فاطمه زهرا همین محور بیان حقایق و ترغیب به اطاعت از على(ع)، در بستر بیمارى با زنان مهاجر و انصار بیان مى‏کند: ... از مردان شما بیزارم ... واى بر آنها چرا اجازه ندادند تا حق در جایگاه خویش قرار گیرد؟! و خلافت‏بر پایه‏هاى نبوت راست آید؟! ... بخدا سوگند اگر جلو مى‏آمدند و على(ع) را براى کارى که پیامبر(ص) بر عهده‏اش نهاده بود [خلافت] کمک مى‏کردند، ... آنها را به راه راست هدایت مى‏کرد ... و درهاى رحمت و برکت الهى از آسمان و زمین بر روى ایشان گشوده مى‏گشت ... (11)


بنابراین هدف زهراى مبارز علیها السلام براى همگان روشن بود و به همین خاطر دشمن با هدف قرار دادن کانون خطر، نواختن سیلى محکم بر چهره ملکوتى وى، ضربات شدید بر پشت و پهلو و زدن دست و پا با تازیانه، آتش زدن در خانه‏اى که جبرئیل بى‏اجازه وارد نمى‏شد و مجروح کردن سینه مقدس آن مظلومه با ضربه میخ بلند و آهنى بخشى از عقده‏هایش را خالى کرد.


سینه‏اى کز معرفت گنجینه اسرار بود کى سزاوار فشار آن در و دیوار بود؟


فدک در تاریخ
در طول تاریخ، فدک دست‏به دست در میان خلفا مى‏گشت. گاه برخى از خلفاى اموى یا عباسى آن را به فرزندان زهرا(س) بازگرداندند; ولى دوباره خلیفه بعدى بازمى‏ستاند; اما هیچگاه ائمه اطهار: پس از غصب فدک حاضر نشدند آن را تحویل بگیرند، چرا که خلفا مى‏خواستند با این کار صحه بر خلافت‏خویش نهند، و اگر آنها واقعا به اهل بیت عقیده داشتند، مى‏بایستى قبل از پس دادن فدک، خلافت را برمى‏گرداندند; لذا وقتى هارون از امام کاظم(ع) تقاضا کرد که فدک را پس گیرید، حضرت ابتدا امتناع ورزید، اما آنگاه با اصرار خلیفه روبرو شد. حضرت فرمود: باشد، اما من با حدودش مى‏خواهم. هارون مى‏گوید: حدودش کدام است؟ حضرت مى‏فرماید: اگر حدودش را بگویم تو آن را پس نخواهى داد.


- به حق جدت سوگند که پس مى‏دهم.


حضرت فرمود: حد اول: عدن، حد دوم: سمرقند، حد سوم: افریقا و چهارم: سیف البحر ... و ارمنستان.


پس از بیان هر یک از حدود که حضرت مى‏فرمود، رنگ هارون مى‏پرید و حالش متغیر مى‏گشت.


وقتى سخن امام پایان پذیرفت، هارون گفت: چیزى براى ما باقى نگذاشتى ... حضرت فرمود: گفتم که اگر حدودش را بگویم، پس نخواهى داد.


از همین جا بود که هارون براى شهید کردن امام مصمم شد. (12)


در زمینه فدک از سوى محققان عالى مقام کتب سودمند و مفیدى به جهان اسلام تقدیم گشته است که از آن میان به 2 کتاب سودمند اشاره مى‏کنیم:


1 - کتاب «فدک فى التاریخ‏» تالیف شهید آیة‏الله سید محمد باقر صدر کتاب به زبان عربى است و دو بار; اولین بار با نام «فدک در تاریخ‏» توسط محمود عابدى و بار دوم با نام «نقش سیاسى و تاریخى فدک‏» توسط على اکبر حسنى ترجمه شده است.


2 - کتاب «فدک نحلة النبى‏6» تالیف مرحوم آیة‏الله سید محمد حسن قزوینى که سید احمد علم الهدى آن را به فارسى برگردانده است و ترجمه گردیده است، دکتر عبدالفتاح عبدالمقصود نیز مقدمه‏اى براى آن نگاشته است.

پى‏نوشتها:
1- معجم البلدان، (ف. د. ک)
2- این نکته را محمد بن اسحاق صاحب مغازى و دیگران نقل کرده‏اند. (به اعیان الشیعه، ج‏1، ص‏314، چاپ دارالتعارف - بیروت، مراجعه شود.)
3- سوره حشر، آیه‏6.
4- وفاء الوفاء، ص‏153.
5- سوره اسراء، آیه‏26.
6- مجمع البیان، ذیل آیه‏26 سوره اسراء.
7- تفسیر البرهان، ذیل آیه، ج‏3، ص‏520، چاپ مؤسسة البعثة - قم.
8- ریاحین الشریعة، ج‏1، ص‏306، چاپ دارالکتب الاسلامیة، طهران.
9- شرح ابن ابى‏الحدید، ج‏16، ص‏284.
10- سوره هل اتى، آیه 8.
11- بحارالانوار، ج‏43، ص‏159، چاپ مؤسسة‏الوفاء - بیروت.
12- بحارالانوار، ج‏48، ص‏144.

منبع ماهنامه کوثر


زائر ::: دوشنبه 86/3/28::: ساعت 10:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

سلفیه گری

سلفیه عنوان عمومی افراد یا فرقه‌های از مسلمانان متجدد مخصوصا مصر و هندوستان است که به عنوان اکتفا به پیروی از سلیف صالح ،‌مسلمین را از آنچه خرافات و بدعت متأخران می‌خوانند تخذیر می‌کنند. این نهضت در مصر تحت تأثیر افکار سید جمال‌الدین اسدآبادی و شاگردش محمد عبده بوجود آمد و از فکر اتحا داسلام نیز خالی نبود . لیکن داعی و مروج عمده آن شیخ محمدرشید‌رضا شاگرد عبده بود.
طریقه سلفیه نوعی تجدد در مذهب حنبلی و وهابی محسوب می‌شد و پیروان آن معتقد بودند که قطع نظر از صنایع و فنون جدید‌،مسلمین نباید چیزی از فرهنگی‌ها اخذ و اقتباس کنند.
سلفیه در مبارزه با صوفیه و با معتقدان به زیارت مقابل ،‌که آنها را قبوریون می‌خوانند ، شباهت و اشتراک عقیده با وهابیه دارند.
افکار سلفیه به وسلیه مجله "‌المنار " در میان متجددان مسلمان در همه اقطار اسلامی منتشر شد و از مراکش یا جاوه طرفدارانی یافت . در هند مخصوصا جماعتی که به عنوان "‌فرائضی "‌مشهوراند نیز به عنوان سلفیه خوانده می‌شوند.
شک نیست که این مصلحان قصدشان از این دعوت در آغاز اصلاح دینی بوده، ولی بررسی رشیدهای این نهضت نشان می‌دهد که دلائلی که از سوی پیشگامان آن ارائه می‌شود بیشتر اجتماعی و فرهنگی و به ویژه سیاسی است تا اخلاقی و روحانی
اشاره مداوم به اوایل اسلام یکی از خصوصیات عمده نهضت سلفیه است و و از همین جاست که پژوهشگران ،‌اصلاحگران سلفیه را گاه متهم به ‌"‌اعتیاد به گذشته "‌ کرده‌اند .
نظرگاه سلفیه را در امور زیر خلاصه می‌توان کرد:‌
1. قرآن
2. حدی
3.رد تقلید
4. مفهوم جدیدی از اجتهاد و اجماع و تمایز ضروری میان مبادات و عادات

سه تن از سلفیان بزرگ

1. ابن تیمیه :‌ یکی از طرفداران وی ابو عبدالله محمد بن احمد ذهبی است که می‌گوید هر حدیثی که ابن تیمیه آن را نشناسد حدیث نیست.
ابن قیم جوزیه از شاگردان ابن تیمیه بود
از تألیفات مشهور ابن تیمه کتاب منهاج السفه النبویه است.
اندیشه سیاسی ابن تیمیه بر این پایه قرار دارد که می‌گوید خدای تعالی عالم را برای خدمت و عبادت خود آفریده است و معتقد بود که اگر دین و قدرت از هم جدا باشند دولت دچار بی نظمی و هرج و مرج می‌گردد.
به نظر او وحدت واقعی است در وحدت افسانه‌وار سیاسی نیست بلکه در یک همبستگی پیمانی است
2. ابن قیم جوزیه :
برخی از آثار مشهور او ،‌مدارج السالکین – اعلام المؤمنین – الطرق الحکمیه است.
3. محمد رشید رضا :
مشهورترین آثار رشید رضا :‌ 1. مجله المنار 2. تفسیر القرآن الکریم


جنبش وهابیت
زعیم و پیشوایی این نهضت ،‌که اعراب آن را وهابیت و فارسیان آن را وهابی‌گری نامیده‌اند محمد بن عبدالوهاب مجدی نام دارد.
نام وهابیت توسط مخالفان به آنها داده شده و میان اروپاییان نیز با همین نام مشهور شده‌اند . پیروان آن خود را "‌الموحدون "‌ و مذهب یا طریقه خود را "‌محمدیت "‌نامیده‌اند.
این گروه خود را سنی و پیرو مذهب احمد بن حنبل مروزی می دانند.
طریقه وهابیه :‌
1. هر چیزی که به جز خدای تعالی مورد عبادت قرار گیرد . خطاست و هر کسی که این قبیل چیزها را عبادت کند سزاوار مرگ است.
2. ذکر نام پیامبر ،‌ولی ،‌ یا فرشته‌ای در نماز شرک است
3. اگر غیر از خدا کسی شفاعت جویند کفر است
4. هر کس برای روا گشتن حاجات خود از غیر خدا یاری بخواهد کافر است.
5. علمی که متنی بر قرآن مجید ، ‌سنت پیامبر اکرم و استنباط‌های ضروری عقل نباشد،‌کفر است.
6. افکار قدر (‌قدرت داشتن انسان برای انجام کارهای در همه افعال به معنی الحاد و بدعت است.
7. تفسیر قرآن بر پایه تأویل کفر است.
مسأله توحید بیش از همه فکر محمد بن عبدالوهاب را به خود مشغول کرده بود. به نظر او اساس توحید اعتقاد به این است که خدای یگانه آفریدگار این عالم است و بر آن چیره است و قوانین آن را وضع کرده قوانینی که جهان ما بر پایه آن می‌چرخد و در میان آفریدگان کسی یا چیزی نیست که در کار آفریش و فرامان راندن بر آن با او شریک باشد و او را در اداره امور عالم به چیزی یا کسی نیازمند نیست. سود و زیان بندگان همه و همه از اوست.
محمدبن عبدالوهاب می‌گفت"‌خدای تعالی به تنهایی شارع عقاید است و اوست که حلال و حرام را بیان می‌کند.
محمد بن عبدالوهاب و همفکران او معتقدند که ضعف مسلمانان و سقوط عظمت ایشان سببی جز فساد عقیده ندارد.
نهضت وهابیه هر چند در آغاز به نام اصلاح و پیراستن اسلام از بدعت گمراهان و بازردانیدن آن به شیوه سلف صالح آغاز شد اما در عمل خود به صورت یکی از موانع رشد و پویایی و پیشرفت اندیشه مسلمانان در آمد چنانکه پیروان این نهضت تا این را اواخر در شمر بی خبرترین و وامانده‌ترین ملت‌های مسلمان بودند.
از این گذشته کشتارها و ویرانی‌هایی که واهابیان در سرزمین‌های اسلامی به ویژه مکه و مدینه مرتکب شدند و بر تعصب‌ها و کشاکش‌های فرقه بی میان مسلمانان افروزدند و از همه بالاتر خراب کردن معابر و معابد و آثار تاریخی مسلمین گذشته از اینکه از لحاظ دینی آنان را بدنام جلوه داد ، از لحاظ فنی و هنری نیز بر چسب بی ذوقی و "‌ وندالیسم "‌یعنی پیروی از اصل تخریب آثار ذوقی و مصری را بر بدنامی آنان افزود.
........................................................................................
منبع:مرکز اسناد انقلاب اسلامی




زائر ::: دوشنبه 86/3/28::: ساعت 10:0 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

آن مصلحت بزرگتر (یادداشت روز)

موسی(ع) که از میقات بازگشت و بنی اسرائیل را مشغول پرستش گوساله سامری یافت، بر برادر و جانشین خویش هارون خشم گرفت که چرا اینان را چنین واگذاشته ای. هارون در حالی که موی پیشانی اش به دست برادر بود لب به شکوه و شکایت گشود که «ان القوم استضعفونی و کادوا یقتلوننی... برادر! مردم مرا به ضعف کشاندند و نزدیک بود که مرا از پای درآورند» (اعراف- آیه 150). حال و روز علی بن ابیطالب پس از رحلت پیامبر(ص) بی شباهت به حال هارون نبود. و مگر نه اینکه رسول مکرم اسلام(ص) فرمود «جایگاه علی نسبت به من، مانندجایگاه هارون است به موسی جز اینکه پیامبری پس از من نیست»؟ اکنون، این فاتح دلاور بدر و خیبر و خندق است که به ضعف افتاده و چندان صبوری و عزلت پیشه کرده که طاقت دختر پیامبر هم طاق شده؛ یا علی! چرا در کنج عزلت، چون جنین به خود پیچیده ای!
علی اما شرمنده روی امانت نازنین پیامبر است؛ شرمنده تن و جان مجروح ریحانه النبی. زهرا رسالتی بر دوش دارد و علی رسالتی. ریحانه پیامبر، ام ابیها، همو که برای پیامبر بوی بهشت می داده و در رنج ها و درماندگی ها، خستگی از جان پیامبر می زدوده، و همو که هستی هستی از اوست، اینک در خیانت یا سکوت نامردمان، به تنهایی بار سنگین هشدار و انذار را بر دوش می کشد. یک، دو ماهی از غم سنگین رحلت پیامبر نگذشته، او که فاطمه در سوگ فراقش در زمزمه است «صبّت علی مصائب لو انها- صبّت علی الایام صرن لیالیا. بر من مصیبت هایی رسید که اگر بر روزگار می رسید، تیره و تار چون ظلمت شب می شد». باید بر داغ بی تسلی او مرهمی یافت اما امت پیامبر، به جای تسلا، نمک پاش زخم سینه مجروح او شده اند و او ناچار باید، بار دفاع از ولایت را تنها بر دوش کشد. پس همان سینه داغدار را سپر می کند و جراحت پشت جراحت بر سینه اش می نشیند و... شگفتا از صبر و سکوت خدایی علی و آن مصلحت بزرگ تر، که او را وادار می کند به تحمل این استضعاف بی سابقه تاریخ. نه، کلمه عاجز است در بیان چگونگی صبر او. ما چه می دانیم نظاره آب رفتن تدریجی دردانه ای چنین و فرسودن او از داغ و درفش و غم یعنی چه؟ و مگر کلام «صبر کردم در حالی که خار بر چشم و استخوان در گلویم بود» تواند تلخی و گزندگی غصه سوزان انباشته در جان مولا را رساند و چشاند؟ چگونه می توان سنگینی مظلومیت علی را فهمید آن گاه که در پاسخ فاطمه فرمود اگر می خواهی صدای اذان و دین رسول خدا برقرار بماند، صبوری کن، بیش از این صبوری کن!
فاطمه در غیبت و خیانت نامردمانی که علی را تنها گذاشته اند، ناچار زبان به اعتراض گشوده است، اگر چه در بستر بیماری خطاب به زنان مهاجر و انصار؛ «صبح کرده ام در حالی که به خدا سوگند از دنیای شما بیزارم و نسبت به مردان شما غضبناکم. با امتحان اول، آنان را دور افکندم. پس زشت باد کند شدن شمشیر و بی استقامتی نیزه و رای مزورانه و بازیچه گرفتن کارها پس از جدیت... چه چیزی را از علی نپسندیدند و انتقام جویانه با او رفتار کردند؟ به خدا سوگند از علی به خاطر شمشیر با صلابت باطل افکن او انتقام گرفتند و از شجاعت و نترسیدنش از مرگ، از شدت حمله هایش در جنگ و استواری گام هایش در کوبیدن باطل، از تبحر او در کتاب الهی و مجازات جنایتکاران».
و این فاطمه است- پاره تن پیامبر، همو که هرکس او را به خشم آورد، پیامبر و خدا را به خشم آورده است- ایستاده روبه روی جماعت در مسجد. به خاطرشان می آورد که چگونه بر لبه پرتگاهی از آتش بودند پیش از بعثت:
«مورد طمع مهاجمان بودید. چون آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می شود. لگدکوب روندگان بودید. از آبی می نوشیدید که شترها آن را آلوده کرده بودند. خوار و مطرود بودید. می ترسیدید که مردمان اطراف شما بربایندتان. تا خداوند شما را به دست پیامبر(ص) نجات داد... آنگاه که خداوند برای پیامبرش خانه انبیا و آرامگاه اصفیا را برگزید، علایم نفاق در شما ظاهر شد و جامه دین کهنه. سکوت گمراهان شکست و فرومایگان قدر و منزلت یافتند و شتر اهل باطل به در خانه هایتان آمد و شیطان سر از مخفی گاه خود بیرون آورد و شما را خواند، دید که چه زود دعوت او را پاسخ گفتید و سبک، در پی او دویدید... این در حالی بود که زمانی نگذشته و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود و جراحت التیام نیافته و پیامبر به خاک سپرده نشده بود. بهانه آوردید که از فتنه می ترسید، آگاه باشید که در آن فرو افتاده اید...»
این فاطمه است؛ با هر سوز سینه که فرو می نشاند یا برون می افشاند، رنجورتر می شود، به سان شمعی که هر لحظه بیشتر بسوزد و آب شود. آن 75 روز یا 95 روز پس از رحلت پیامبر، چنین سخت و طاقت فرسا گذشت بر روح بی قرار همسر علی تا آن روز تلخ که ناله «اسماء» بلند شد و کودکان خردسال خانه علی را از مصیبت شهادت مادر باخبر کرد. اینک حسن و حسین-علیهماالسلام- بودند که نومیدانه با مادر می گفتند «یا امّاه کلّمینی قبل ان یفارق روحی بدنی... کلّمینی قبل ان ینصدع قلبی فأموت. با من سخن بگو قبل از آن که روح از تنم جدا شود. با من سخن بگو پیش از آن که قلبم از حرکت بازبماند.» و علی خبر را که شنید، از هوش رفت. چون به هوش آمد فاصله مسجد تا خانه را می دوید در حالی که جامه در پایش می پیچد و می افتاد. می افتاد و دوباره برمی خاست. چه می توانست با همسر همراز و مدافع بی دفاع خویش بگوید جز اینکه «ای دختر پیامبر خدا به چه کسی باید در این مصیبت تسلیت گفت. من غم و مصیبت های خویش را به تو تسلی می دادم، بعد از تو به چه کسی خود را تسلیت دهم...»
علی در کنار پیکر بی جان پاره تن پیامبر خاتم، از پا افتاده است در حالی که امت با در افتادن در ورطه تحریف و انحراف و ارتجاع، به تفاخر قومی و قبیله ای بازگشته و فضایل را فراموش کرده اند. اینک علی است و آخرین وصیت فاطمه(س)؛ غسل و کفن و دفن شبانه بانویی که خود معنای لیله القدر است. آن عصمت کبری و آن قدر بزرگ الهی در پس رنجی بزرگ چنین وصیت کرده که شبانه دفن شود و کسی از پیمان شکنان از تشییع و مرقدش باخبر نشود.
حالا علی است که طاقتش طاق می شود. دو مصیبت بزرگ و جانکاه در کمتر از 3 ماه؟ علی، بی فاطمه چون سرکند؟ پیکر نازنین زهرا را به خاک می سپارد در حالی که با رسول خدا در گفت و گوست:
«سلام بر تو ای فرستاده خدا، از من و از دخترت که در جوار تو آرمید و به سرعت به تو پیوست. ای رسول خدا! در فراق دختر برگزیده ات عنان صبر از کفم رفت و توان خویشتنداری و شکیبایی نماند، جز آن که مرا در فراق عظیم تو و سنگینی مصیبتت جای تعزیت است زیرا من بودم که با دست خود تو را در آغوش خاک جای دادم و سرت بر سینه من بود که روح پاکت از قفس تن پرکشید. انالله و انا الیه راجعون. پس امانت بازگردانده شد و گروگان به صاحبش بازگشت. اما غم و غصه ام، همیشگی است و شبم به بیداری تا آن که خداوند برای من جایگاهی را که تو در آن اقامت داری برگزیند. و بزودی دخترت تو را با خبر سازد که چگونه امتت فراهم شدند و بر او ستم ورزیدند، از او به اصرار بپرس و خبر بگیر از آنچه پیش آمد، که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته. درود بر شما، درودکسی که وداع کند نه که رنجیده باشد یا راه دوری جوید. پس اگر باز گردم نه از خسته جانی است و اگر بمانم نه از بدگمانی است بلکه امیدوارم به آنچه خداوند صابران را وعده داده است» (خطبه 193 نهج البلاغه).
علی پای رفتن ندارد اما باید بازگردد و 25 سال جدید در زندگی خویش را بی پیامبر و فاطمه- علیهماالسلام- آغاز کند. او برمی خیزد در حالی که به زمزمه است:
« نفسی علی زفراتها محبوسه
یالیتها خرجت مع الزفرات
لاخیر بعدک فی الحیوه و انما
ابکی مخافه ان تطول حیاتی
در هجران فاطمه نفس در سینه ام محبوس است، ای کاش جانم با نفس بیرون می آمد. فاطمه جان! بعد از تو خیری در زندگانی نیست، می گریم از ترس اینکه زندگی و عمر من پس از تو طولانی شود»
این نجواها را زمزمه می کند و برمی خیزد. باید بازگردد. هنوز هم معرکه ولا و بلاست و او به این سخن فاطمه ایمان دارد که «من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل له افضل مصلحته. هرکس بندگی خالص خویش را نزد پروردگار فرا فرستد، خداوند بهترین مصلحت ها را بر او فرو می فرستد.» پس بی دلیل نیست که ائمه معصومین (ع) مولای متقیان را «اصبرالصابرین» خوانده اند. او باید خالصانه صبوری کند و صبورانه مجاهدت ورزد. روزگاری به خانه نشینی و روزگاری در جایگاه خلافت و امارت... روزی به جنگ و روزی به صلح. روزی در مصاف با ناکثین پیمان شکن، و روزگاری دیگر با قاسطین و مارقین... تا آن سحرگاه شب قدر که محاسن سپیدش با خون پیشانی خضاب شود. آنگاه، شب وصال دوباره علی و فاطمه است... پس حق باید داد به او که در پس آن 25 سال صبوری، فریاد برآورد که فزت و رب الکعبه. سوگند به خدای کعبه رستم و رستگار شدم.
... هنوز اما امام مظلوم عدالت را راه بسیار است تا مقصود. او باید بازگردد، صبر پیشه کند و مصلحت را مقدم شمارد. باشد که آن 5نفر - که تنها یاران آن روز او پس از رحلت پیامبر بودند- چنددهه بعد ده هاهزار و چند قرن بعد میلیون ها نفر شوند؛ چون او صبور و استوار و مجاهد، آماده پاکبازی و جانبازی.
... بیخود نبود که نام آن مظلوم نستوه، اسطوره مجاهدت و عدالت خواهی و ظفرمندی شد برای امروز و فردای تاریخ. سکه پیروزی تاریخ را به نام علی و فاطمه زده اند، آن دو مستضعف مظلوم، آن دو صبور صالح، آن سلسله جنبان حزب الله صبور و پیروز.

منبع روزنامه کیهان

حمید




زائر ::: یکشنبه 86/3/27::: ساعت 6:22 عصر

 

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِیلاً ایه ?? بنی اسرائیل

به زنا نزدیک نشوید، که کار زشت و راه بدی است .

رابطه ی نامشروع جنسی (زنا)، مفاسد و زیان های فردی ، اجتماعی و خانوادگی فراوانی را بدنبال دارد و لذا در اسلام حرام شده است و در قرآن کریم ، در کنار شرک ، قتل  و سرقت  آمده است .
گوشه ای از مفاسد زنا از این قرار است :
1- سرچشمه ی بسیاری از درگیری ها، خودکشی ها، فرار از خانه ها، فرزندان نامشروع، بیماری های مقاربتی و دلهره برای خانواده های آبرومند است .

2- زناکاران چون برای شهوترانی سراغ یکدیگر می روند، میانشان انس و الفت عمیق و آرامش نیست .

3- زناکار، طرف مقابل را شریک زندگی نمی داند، وسیله ی اطفای شهوت می داند.

4- زنا، سبب کاهش تشکیل خانواده از طریق ازدواج و موجب به وجود نیامدن ارتباطهای فامیلی و قطع صله ی رحم است . چون باز شدن راه زنا، بی رغبتی به ازدواج را در پی دارد.

5- در زنا، احساس تعهّد و تکلیف نسبت به بقای نسل و تربیت کودک نیست و احساس پدری و مادری از میان می رود.

6- زنا، نظام ارث بری را بر هم می زند و وارث واقعی معلوم نمی شود.

7- سبب از بین رفتن شخصیّت و هویّت انسانی می شود و موجب مرگ های زودرس می گردد.
((یذهب بالبهاء ویعجّل الفناء))
8- چون ارتکاب زنا، بدون زحمت و خرج نیست ، زناکار برای ارضای هوس خود، به سراغ گناهان زیادی می رود. مثلا گاهی برای کامیابی خود، به تهمت ، ارعاب و دزدی دست می زند و حتّی مرتکب قتل می شود.

9- در جامعه ، فرزندان نامشروع و بی هویّت پدید می آید، که زمینه ی بسیاری از مفاسد و جرائم است و مصداق روشنی برای فحشا است .
اسلام برای پیشگیری از زنا، برنامه هایی ارائه داده است ، از قبیل :
1- ممنوعیّت اختلاط زن و مرد در بعضی مکان ها.

2- ممنوعیّت خلوت مرد با زن نامحرم .

3- حرمت زینت زن برای نامحرمان .

4- حرمت نظر به نامحرم و دست دادن با نامحرم و پرهیز از فکر زنا و تماشای عکس های تحریک کننده .

5- مجازات شدید برای زناکار.

6- توصیه به ازدواج و پایین گرفتن مهریّه .

7- نکوهش از ازدواج دیر هنگام .

8- عبادت شمردن همسرداری و تلاش برای خانواده

پیامها

1- جاذبه بعضی گناهان به حدّی است که نزدیک شدن به آن هم خطر دارد. (لاتقربوا)
2- نه فقط زنا، بلکه از مقدّمات زنا هم باید پرهیز کرد. (گاهی یک نگاه ، تلفن ، نامه و تماس ، زمینه ی ارتباطهای نامشروع می شود.) (لاتقربوا)
3- زنا، در طول تاریخ عملی زشت و ناپسند، و در ادیان دیگر نیز حرام بوده است . (کان فاحشه)
4- در نهی از منکر، زشتی گناه را بیان کنیم . (لاتقربوا... ساء سبیلا)

5- زنا هم گناه است ، هم راهی برای گناهان دیگر و هم سبب بدعاقبتی است . (ساء سبیلا)

حمید




زائر ::: یکشنبه 86/3/27::: ساعت 12:42 عصر

   1   2   3   4   5   >>   >
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 36


بازدید دیروز: 73


کل بازدید :453833
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
زائر
خسی بر روی اب بیکران حیات در عالم ملک. تبعیدی که به دنبال راهی برای رسیدن به وطن اصلی هست .من ملک بودم وفردوس برین جایم بود ادم اورد در این دیر خراب ابادم .زائر
 
 
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<